سی سه
#سی_سه
صب که بیدار شدم و رفتم توی اشپزخونه دیدم که داره قهوه درس میکنه
با لبخند سر میز نشستم
-بـه بـــه چه کردیییی...همیشه از این کارا بکن
+خو برو زن بگیر همیشه از این کارا میکنه واست
با زاری نگاش کردم
+چته
-بابا زن واس چیمه خو دارم زندگیمو میکنم دیگه چرا الکی الکی برم زن بگیرم
+ینی تا اخر همینجوری میخوای بمونی
همونطور که قهوه رو نزدیک دهنم میبردم گفتم
-اگه موقعیتش پیش بیادو خر شیم چرا ک نه
لبمو به فنجون زدم داشتم میخوردم که با حرفش پرید تو گلوم
+من چطورم؟
با چشای گشاد نگاش کردم
-جاننم؟!
+من میتونم خرت کنم؟!
-ایسگا کردی؟
+نه بخدا جدی میگم
-حرفی واسم نمیاد
+ارسام من دیشب تا صب داشتم فک میکردم...تو دانشگا خیلیا درخواست دادن ولی من همشو به شوخی گزروندم ولی الان مثه خر پشیمونم...اون دوستای الاغمم بدتر...هیییعچی....اغا بیاو خر شو :)
همینجوری نگاش میکردم
-الان...داری جدی حرف میزنی
+اره کاملا جدیم
فنجنون رو روی میز گزاشتم
-باشه
یکم خیره موند بعد پقی زد زیر خنده
گیج نگاش کردم
پخش شده بود رو صندلی
چشه این😶
خوب که خندید گفت
+وای وای حالا میفهمم مجرد زندگی کردن چه فشاری روت اورده
و دوباره زد زیر خنده
با خنده گفتم مرض و شروع ک دن به خوردن صبونم
وقتی تموم شد بلند شدم
-دست درد نکنه واقعا چسبید
+نوش جونت
-میای شرکت؟
+نه نه خونه میمونم
-اها
داشتم از اشپزخونه میرفتم بیرون که گفت
+عزیزم ناهار چی میخوری درست کنم برات:)
با ابروهای بالا پریده نگاش کردم
-جــانم!!😲
+جونت سلامت عزیزم چی میخوری
-ایسگا کردی؟😑
+اوهوم:)
با دو رفتم سمت صندلیش که پرید و دویید و از اشپزخونه پرید بیرون رفتم دنبالشدور مبلا دوییدو دید دارم میرسم بهش از پله ها رفت بالا
دویید سمت اتاقا برگشت و دید چقد نزدیکم بهش اولین اتاق ک مال خودم بود رو باز کرد و دویید تو اتاق پشتش رفتم تو اتاقعقب عقب رفت تا رسید به تخت
به لبه تخت خورد و پرت شد رو تخت
قبل از اینکه حرکت کنه رفتم روش و پامو دور پاهاش حلقه کردم
صب که بیدار شدم و رفتم توی اشپزخونه دیدم که داره قهوه درس میکنه
با لبخند سر میز نشستم
-بـه بـــه چه کردیییی...همیشه از این کارا بکن
+خو برو زن بگیر همیشه از این کارا میکنه واست
با زاری نگاش کردم
+چته
-بابا زن واس چیمه خو دارم زندگیمو میکنم دیگه چرا الکی الکی برم زن بگیرم
+ینی تا اخر همینجوری میخوای بمونی
همونطور که قهوه رو نزدیک دهنم میبردم گفتم
-اگه موقعیتش پیش بیادو خر شیم چرا ک نه
لبمو به فنجون زدم داشتم میخوردم که با حرفش پرید تو گلوم
+من چطورم؟
با چشای گشاد نگاش کردم
-جاننم؟!
+من میتونم خرت کنم؟!
-ایسگا کردی؟
+نه بخدا جدی میگم
-حرفی واسم نمیاد
+ارسام من دیشب تا صب داشتم فک میکردم...تو دانشگا خیلیا درخواست دادن ولی من همشو به شوخی گزروندم ولی الان مثه خر پشیمونم...اون دوستای الاغمم بدتر...هیییعچی....اغا بیاو خر شو :)
همینجوری نگاش میکردم
-الان...داری جدی حرف میزنی
+اره کاملا جدیم
فنجنون رو روی میز گزاشتم
-باشه
یکم خیره موند بعد پقی زد زیر خنده
گیج نگاش کردم
پخش شده بود رو صندلی
چشه این😶
خوب که خندید گفت
+وای وای حالا میفهمم مجرد زندگی کردن چه فشاری روت اورده
و دوباره زد زیر خنده
با خنده گفتم مرض و شروع ک دن به خوردن صبونم
وقتی تموم شد بلند شدم
-دست درد نکنه واقعا چسبید
+نوش جونت
-میای شرکت؟
+نه نه خونه میمونم
-اها
داشتم از اشپزخونه میرفتم بیرون که گفت
+عزیزم ناهار چی میخوری درست کنم برات:)
با ابروهای بالا پریده نگاش کردم
-جــانم!!😲
+جونت سلامت عزیزم چی میخوری
-ایسگا کردی؟😑
+اوهوم:)
با دو رفتم سمت صندلیش که پرید و دویید و از اشپزخونه پرید بیرون رفتم دنبالشدور مبلا دوییدو دید دارم میرسم بهش از پله ها رفت بالا
دویید سمت اتاقا برگشت و دید چقد نزدیکم بهش اولین اتاق ک مال خودم بود رو باز کرد و دویید تو اتاق پشتش رفتم تو اتاقعقب عقب رفت تا رسید به تخت
به لبه تخت خورد و پرت شد رو تخت
قبل از اینکه حرکت کنه رفتم روش و پامو دور پاهاش حلقه کردم
۲.۲k
۲۴ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.