سی پنج
#سی_پنج
نشستن و شرو کردن ور ور کردن
ارشام+خوش میگذره؟یکی پیشته واست ناهار درس کنه خوش میگذره؟
ارمان+اخ داره یادم میره بخندم راحتی دیگه بخدا حواستم بش نباشه خندت میگیره کوفتت بشه
سرم مثه جغد اینور اونور دور میخورد و اونام ور میزدن
سیماشون قاطی کردو صدای ارشام درومد
+هووووی چته برو بر نگامون میکنی خدا بخواد لال شدی؟
-ینی شعورتون در حده اسبه تازه اسبه یه صدا میده وارد میشه مثه اسب ابی اومدین تو مثه مرغ هی ور میزنین دلم نیومد بین قد قداتون چیزی بگم گفتم شاد باشین
تا جمله ام تموم شد یه سیب و یه پرتقال پرتاب شد طرفم سیب و گرفتم ولی پرتقال ارشام پرپر شد
-ینیا فقط اسب فقط اسبین
ارشام+خوخو زرزر نکن دیگه...ارمان کارت داشت باهم اومدیم
به ارمان نگا کردم
ارمان+بیشوعور ایده خودت بود خو من کار دارم؟
+خب حالا بوگو
ارمان+ببین میخوام ببینم تا کی میخوای...ینی برنامت چیه تا کی مجرد بمونی؟
ابروهام پرید بالا و نیشم باز شد
-زن پیدا کردین واسم؟!😎
ارشام+قیافشو...اره ولی به دلایلی باید خودداری کنی دربرابرش
بادم خالی شد
-چــرا؟!!
ارمان+هاناست...ارسام میدونم تو حق داری خودت واسه ایندت تصمیم بگیری...اصلا هم اجباری بر این نیست که با هانا ازدواج کنی...خودت هم از قضیه ای که هانا افتاده توش باخبری...میدونم روحیاتتون هم مثه همه و میتونین باهم بسازین ولی بازم تصمیمش با خودت
یکم نگاشون کردم
-واس همیشه؟
ارشام+ اره دیگه...ولی شما دوتا فقط زندگیتون باهمه ولی کارایی که این میکنه به اون ربطی نداره شما تو شناسنامه فقط زن و شوهرین و جلوی بقیه دوتا عاشق دلخسته
-به هانا هم گفتین؟
ارمان+نه هانا اصن براش فرقی نداره فقط میگه یکی باشه که کاری به کارش نداشته باشه
چه خوش خیاله این دختر
یکم با خودکارم ور رفتم و سرمو اوردم بالا
-قبول...فقه یه سوال تو که از لیست کارای من باخبری چجوری میخوای مطمعن باشی من کاری نکنم باهاش
ارمان+ سر حرف ارشام...میگه تا خودت نخوای کاری نمیکنی
نشستن و شرو کردن ور ور کردن
ارشام+خوش میگذره؟یکی پیشته واست ناهار درس کنه خوش میگذره؟
ارمان+اخ داره یادم میره بخندم راحتی دیگه بخدا حواستم بش نباشه خندت میگیره کوفتت بشه
سرم مثه جغد اینور اونور دور میخورد و اونام ور میزدن
سیماشون قاطی کردو صدای ارشام درومد
+هووووی چته برو بر نگامون میکنی خدا بخواد لال شدی؟
-ینی شعورتون در حده اسبه تازه اسبه یه صدا میده وارد میشه مثه اسب ابی اومدین تو مثه مرغ هی ور میزنین دلم نیومد بین قد قداتون چیزی بگم گفتم شاد باشین
تا جمله ام تموم شد یه سیب و یه پرتقال پرتاب شد طرفم سیب و گرفتم ولی پرتقال ارشام پرپر شد
-ینیا فقط اسب فقط اسبین
ارشام+خوخو زرزر نکن دیگه...ارمان کارت داشت باهم اومدیم
به ارمان نگا کردم
ارمان+بیشوعور ایده خودت بود خو من کار دارم؟
+خب حالا بوگو
ارمان+ببین میخوام ببینم تا کی میخوای...ینی برنامت چیه تا کی مجرد بمونی؟
ابروهام پرید بالا و نیشم باز شد
-زن پیدا کردین واسم؟!😎
ارشام+قیافشو...اره ولی به دلایلی باید خودداری کنی دربرابرش
بادم خالی شد
-چــرا؟!!
ارمان+هاناست...ارسام میدونم تو حق داری خودت واسه ایندت تصمیم بگیری...اصلا هم اجباری بر این نیست که با هانا ازدواج کنی...خودت هم از قضیه ای که هانا افتاده توش باخبری...میدونم روحیاتتون هم مثه همه و میتونین باهم بسازین ولی بازم تصمیمش با خودت
یکم نگاشون کردم
-واس همیشه؟
ارشام+ اره دیگه...ولی شما دوتا فقط زندگیتون باهمه ولی کارایی که این میکنه به اون ربطی نداره شما تو شناسنامه فقط زن و شوهرین و جلوی بقیه دوتا عاشق دلخسته
-به هانا هم گفتین؟
ارمان+نه هانا اصن براش فرقی نداره فقط میگه یکی باشه که کاری به کارش نداشته باشه
چه خوش خیاله این دختر
یکم با خودکارم ور رفتم و سرمو اوردم بالا
-قبول...فقه یه سوال تو که از لیست کارای من باخبری چجوری میخوای مطمعن باشی من کاری نکنم باهاش
ارمان+ سر حرف ارشام...میگه تا خودت نخوای کاری نمیکنی
۷.۳k
۲۴ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.