جدایی باور نکردنی
جدایی باور نکردنی
#پارت۳۴
آجوما:من ارباب رو میشناسم اون برخلاف ظاهر سرد و جدیش قلب بسیار مهربون و دلسوز داره ولی قلبش با دیوار های سنگی محافظت میشه . ارباب هیچ وقت دوست نداره قلب کسی رو بشکنه ولی اتفاقی با رفتارش و اخلاقش قلب کسی که دوست داره میکشونه ...من میدونم که برای شما توی اون دوماه سخت گذشت ولی ترک ارباب قلبش رو میکشونه
ا/ت:اون قلب منو شکوند حالا من باید مواظب باشم قلب آقا نشکنه ؟
آجوما:اگه ارباب براتون مهم نیست حداقل به تهکوک فکر کنید
ا/ت:آجوما من دیگه تصمیم رو گرفتم (پاشد ورفت)
آجوما: خانوم صبر کن
"ویوا/ت"
با وارد شدن به اتاق درد شدیدی از طرف قلبم حس کردم ولی نمیخواستم عاشقش بشم
"ویو سه سال بعد روز تولد تهکوک "
امروز تولد تهکوک...و امروز هم من باید برم خیلی ناراحت بود که داشتم پسرم رو تر ک میکردم(پس چرا ترکش میکنی 😑🤨)
"ادمین نایس "
دیگه کم کم به آخر های تولد رسید و وقت رفتن ا/ت بود شادی توی وجود همه دیده میشد ولی ا/ت و تهیونگ بدون هیچ لبخندی به هم خیره بودن دردی که در قلبم تهیونگ بود رو میتونم بگم هیچ کس تا به حال تحمل نمیتونه بکنه .دیگه زمان رفتن ا/ت بود
"ویو ا/ت"
دیگه وقت رفتن بود رفتم پیش تهکوک
ا/ت:بیا اینجا پسرم (تهکوک رو بغل میکنه)
تهکوک: مامان چیزی شده ؟(با لحن کودکی )
ا/ت:نه پسرم ،فقط به هم قول بده اگه یه روز مامان رفت گریه نکنی باشه ناراحت نشی باشه ؟(گریه)
تهکوک: مامان مگه قرار جایی بری؟
ا/ت: فقط بهم قول بده !
تهکوک: باشه قول میدم ،توام قول بده دیگه گریه نکنی باشه ؟
ا/ت:باشه پسرم باشه (گریه )
ادامه دارد
#پارت۳۴
آجوما:من ارباب رو میشناسم اون برخلاف ظاهر سرد و جدیش قلب بسیار مهربون و دلسوز داره ولی قلبش با دیوار های سنگی محافظت میشه . ارباب هیچ وقت دوست نداره قلب کسی رو بشکنه ولی اتفاقی با رفتارش و اخلاقش قلب کسی که دوست داره میکشونه ...من میدونم که برای شما توی اون دوماه سخت گذشت ولی ترک ارباب قلبش رو میکشونه
ا/ت:اون قلب منو شکوند حالا من باید مواظب باشم قلب آقا نشکنه ؟
آجوما:اگه ارباب براتون مهم نیست حداقل به تهکوک فکر کنید
ا/ت:آجوما من دیگه تصمیم رو گرفتم (پاشد ورفت)
آجوما: خانوم صبر کن
"ویوا/ت"
با وارد شدن به اتاق درد شدیدی از طرف قلبم حس کردم ولی نمیخواستم عاشقش بشم
"ویو سه سال بعد روز تولد تهکوک "
امروز تولد تهکوک...و امروز هم من باید برم خیلی ناراحت بود که داشتم پسرم رو تر ک میکردم(پس چرا ترکش میکنی 😑🤨)
"ادمین نایس "
دیگه کم کم به آخر های تولد رسید و وقت رفتن ا/ت بود شادی توی وجود همه دیده میشد ولی ا/ت و تهیونگ بدون هیچ لبخندی به هم خیره بودن دردی که در قلبم تهیونگ بود رو میتونم بگم هیچ کس تا به حال تحمل نمیتونه بکنه .دیگه زمان رفتن ا/ت بود
"ویو ا/ت"
دیگه وقت رفتن بود رفتم پیش تهکوک
ا/ت:بیا اینجا پسرم (تهکوک رو بغل میکنه)
تهکوک: مامان چیزی شده ؟(با لحن کودکی )
ا/ت:نه پسرم ،فقط به هم قول بده اگه یه روز مامان رفت گریه نکنی باشه ناراحت نشی باشه ؟(گریه)
تهکوک: مامان مگه قرار جایی بری؟
ا/ت: فقط بهم قول بده !
تهکوک: باشه قول میدم ،توام قول بده دیگه گریه نکنی باشه ؟
ا/ت:باشه پسرم باشه (گریه )
ادامه دارد
۸.۰k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.