جدایی باور نکردنی
جدایی باور نکردنی
#پارت۳۵
ا/ت:باشه پسرم باشه (گریه )
اشک هام رو گونه هام جاری بود ...به تهیونگ نگاهی کردم بغض داشت گلوش رو پاره میکرد(وات دفاز؟) از تهکوک خداحافظی کردم و با تهیونگ به سمت در رفتم دوباره به تهکوکم نگاهی کردم که دیدم داره برام دیت تکون میده متقابل دست تکون دادم با تهیونگ از در خارج شدیم و سوار ماشین شدیم
ا/ت:تهیونگ!
تهیونگ: بله؟(با لحن سرد)
ا/ت:به تهکوک نگو که مادر داره ...وقتی وقتش شد بهت میگم هیچ وقت بهش نگو مادر داره تا وقتی بهت بگم
تهیونگ: باشه
تهیونگ منو به خونه رسوند و خودش هم رفت ..
ا/ت:الان باید یه راهی برای ارتباط با تهکوک داشته باشم الان چیکار کنم ....جونگکوک... درسته
به جونگکوک زنگ زدم که جواب داد
جونگکوک: یوبوسیو؟(یوبوسیو به زبان کرهای یعنی الو! از این به بعد قراره که بعضی وقت ها بهتون کرهای یاد بدم 😁)
ا/ت:جونگکوک کجایی؟
جونگکوک: خانوم من الان پیش ارباب جوان هستم !چطور؟
ا/ت:بهت یه لوکیشن میفرستم زود بیا اونجا
جونگکوک:چشم
"ویو وقتی که جونگکوک رسید خونه"
ا/ت:جونگکوک تو الان وظيفه ات اینکه که مواظب تهکوک باشی و ماموریت که بهت میدم و انجام بدی فهمیدی ؟
جونگکوک:بله
"ویو به ۱۵ سال بعد"
امروز تولد ۱۸ سالگی تهکوکه،پسرم دیگه مرد شده (ماشالله 🤚😅)کادویی که براش خریده بود رو مثل سال های قبل از طریق جونگکوک بهش دادم ...
"ویو تهکوک"
داشتم یکی یکی کادو هارو باز میکردم که یه کادو توجه ام رو جلب کرد هرسال...
ادامه دارد
#پارت۳۵
ا/ت:باشه پسرم باشه (گریه )
اشک هام رو گونه هام جاری بود ...به تهیونگ نگاهی کردم بغض داشت گلوش رو پاره میکرد(وات دفاز؟) از تهکوک خداحافظی کردم و با تهیونگ به سمت در رفتم دوباره به تهکوکم نگاهی کردم که دیدم داره برام دیت تکون میده متقابل دست تکون دادم با تهیونگ از در خارج شدیم و سوار ماشین شدیم
ا/ت:تهیونگ!
تهیونگ: بله؟(با لحن سرد)
ا/ت:به تهکوک نگو که مادر داره ...وقتی وقتش شد بهت میگم هیچ وقت بهش نگو مادر داره تا وقتی بهت بگم
تهیونگ: باشه
تهیونگ منو به خونه رسوند و خودش هم رفت ..
ا/ت:الان باید یه راهی برای ارتباط با تهکوک داشته باشم الان چیکار کنم ....جونگکوک... درسته
به جونگکوک زنگ زدم که جواب داد
جونگکوک: یوبوسیو؟(یوبوسیو به زبان کرهای یعنی الو! از این به بعد قراره که بعضی وقت ها بهتون کرهای یاد بدم 😁)
ا/ت:جونگکوک کجایی؟
جونگکوک: خانوم من الان پیش ارباب جوان هستم !چطور؟
ا/ت:بهت یه لوکیشن میفرستم زود بیا اونجا
جونگکوک:چشم
"ویو وقتی که جونگکوک رسید خونه"
ا/ت:جونگکوک تو الان وظيفه ات اینکه که مواظب تهکوک باشی و ماموریت که بهت میدم و انجام بدی فهمیدی ؟
جونگکوک:بله
"ویو به ۱۵ سال بعد"
امروز تولد ۱۸ سالگی تهکوکه،پسرم دیگه مرد شده (ماشالله 🤚😅)کادویی که براش خریده بود رو مثل سال های قبل از طریق جونگکوک بهش دادم ...
"ویو تهکوک"
داشتم یکی یکی کادو هارو باز میکردم که یه کادو توجه ام رو جلب کرد هرسال...
ادامه دارد
۷.۵k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.