جدایی باور نکردنی
جدایی باور نکردنی
#پارت۳۶
کرد هرسال یه شخصی که تا حالا ندیدمش برام کادو میفرسته که روش امضا داره ...همون امضا و همون نوشته که هر سال رو کادو ها هست بود *یعنی این شخص کیه*
رفتم پیش بابام شاید اون این شخص رو میشناسه
تهکوک:پدر ...پدر داخل اتاقی(در اتاق کار پدر ش رو میزنه )
تهیونگ: بیا داخل (سرد و جدی)
با جعبه ی توی دستم وارد اتاق کار پدرم شدم .مثل همیشه به صندلش تکیه داده بود و با یه نگاه سرد نگام میکرد
تهیونگ: کاری داشتی ؟
تهکوک: میخواستم ازت یه چیزی بپرسم!
تهیونگ: بفرما؟
تهکوک: پدر تو این امضا رو میشناسی ؟(جعبه رو نشون ته ته میده)
تهیونگ: نه من ...این امضا رو نمیشناسم (کمی تعجب)
تهکوک: باشه (از اتاق رفت بیرون)
پدرهم این امضا ونوشته رو نشناخت یعنی اون شخص کیه ؟*پرنسس ناشناس؟(نوشته ی که زیر امضا بود)*
"ویو تهیونگ "
یعنی تهکوک از وجود مادرش با خبر شده
تهیونگ: یی جونگ!
یی جونگ:بله ارباب
تهیونگ: به جونگکوک بگو بیاد کارش دارم
یی جونگ:چشم
نگرانم به خاطر این موضوع بلایی سر تهکوک بیا باید زودتر به ا/ت بگم
جونگکوک:قربان با من کاری داشتین ؟
تهیونگ: برو به ا/ت بگو تهکوک بهت مشکوک شده و داره دنبالت میگرده ،باید ببینمت!فهمیدی ؟
جونگکوک:بله
کمی برام سخته که دوباره ببینمش ولی چاره ی جز این ندارم
"ویو ا/ت "
توی شرکت نشسته بودم و داشتم به لیست وسایل قاچاق امروز نگاه میکردم(نکته:ا/ت بعد از فوت پدرش شرکت مافیایی پدرش رو به عهده گرفت...)که جونگکوک با عجله وارد اتاق شد
منشی:آقای جئون لطفا صبر کنید
جونگکوک: خانوم!
منشی:رییس ببخشید سعی کردم جلوشون رو بگیرم ولی نشید
ا/ت:اشکالی نداره برو
منشی:چشم
ا/ت:چی شده ؟
جونگکوک: ارباب جوان تهکوک بهتون مشکوک شدن ارباب کیم میخوان شما رو ببینن
ا/ت:مگه نگفتم ..
ادامه دارد
#پارت۳۶
کرد هرسال یه شخصی که تا حالا ندیدمش برام کادو میفرسته که روش امضا داره ...همون امضا و همون نوشته که هر سال رو کادو ها هست بود *یعنی این شخص کیه*
رفتم پیش بابام شاید اون این شخص رو میشناسه
تهکوک:پدر ...پدر داخل اتاقی(در اتاق کار پدر ش رو میزنه )
تهیونگ: بیا داخل (سرد و جدی)
با جعبه ی توی دستم وارد اتاق کار پدرم شدم .مثل همیشه به صندلش تکیه داده بود و با یه نگاه سرد نگام میکرد
تهیونگ: کاری داشتی ؟
تهکوک: میخواستم ازت یه چیزی بپرسم!
تهیونگ: بفرما؟
تهکوک: پدر تو این امضا رو میشناسی ؟(جعبه رو نشون ته ته میده)
تهیونگ: نه من ...این امضا رو نمیشناسم (کمی تعجب)
تهکوک: باشه (از اتاق رفت بیرون)
پدرهم این امضا ونوشته رو نشناخت یعنی اون شخص کیه ؟*پرنسس ناشناس؟(نوشته ی که زیر امضا بود)*
"ویو تهیونگ "
یعنی تهکوک از وجود مادرش با خبر شده
تهیونگ: یی جونگ!
یی جونگ:بله ارباب
تهیونگ: به جونگکوک بگو بیاد کارش دارم
یی جونگ:چشم
نگرانم به خاطر این موضوع بلایی سر تهکوک بیا باید زودتر به ا/ت بگم
جونگکوک:قربان با من کاری داشتین ؟
تهیونگ: برو به ا/ت بگو تهکوک بهت مشکوک شده و داره دنبالت میگرده ،باید ببینمت!فهمیدی ؟
جونگکوک:بله
کمی برام سخته که دوباره ببینمش ولی چاره ی جز این ندارم
"ویو ا/ت "
توی شرکت نشسته بودم و داشتم به لیست وسایل قاچاق امروز نگاه میکردم(نکته:ا/ت بعد از فوت پدرش شرکت مافیایی پدرش رو به عهده گرفت...)که جونگکوک با عجله وارد اتاق شد
منشی:آقای جئون لطفا صبر کنید
جونگکوک: خانوم!
منشی:رییس ببخشید سعی کردم جلوشون رو بگیرم ولی نشید
ا/ت:اشکالی نداره برو
منشی:چشم
ا/ت:چی شده ؟
جونگکوک: ارباب جوان تهکوک بهتون مشکوک شدن ارباب کیم میخوان شما رو ببینن
ا/ت:مگه نگفتم ..
ادامه دارد
۸.۰k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.