فیک:"لوسیفر"۲۸* قسمت پایانی*
یهو ا.ت جونگ کوک رو نادیده میگیره و گربهی جلوی پاشو برمیداره و محکم بغل میگیره:
یونگیااااا خیلی وقت بود ندیده بودمتتتت
جونگ کوک با یه(من اینجا هویجم) خاصی تو صورتش اومد نزدیک آریل:
منم از دیدنت خوشحالم!
آریل: میشه یونگی رو هم باخودمون ببریم؟
جونگ کوک: سر اولین قرارمون میخوای یه گربه رو بیاری؟
گربه شروانهای سمت جونگ کوک زد و سرشو به آریل مالید
آریل خیلی کیوت با چشمای بزرگش به جونگ کوک زل زد
جونگ کوک: باشه باشه اونطوری نگام نکن!
آریل لبخندی زد و با یه دستش یونگی گرفت و یونگی چهار چنگولی آریل رو چسبیده بود
انگار میخواست بگه که اونم دلتنگ آریل بود
و با دست دیگش دست جونگ کوک رو گرفت
جونگ کوک: این کار لازمه؟
آریل:مگه نیومدیم سر قرار
جونگ کوک:اوم
آریل:ببینم...این گلا مال منه؟
جونگ کوک:آره
آریل گلارو گرفت و بوشون کرد:
از تو توقع نداشتم..!
جونگ کوک لبخند زورکی زد و به راهش ادامه داد
وضعیت عجیبی بود...
×آیگو...منو بخشش خدای من...شیطان گولم زد
آریل: هع...آدما خیلی احمقن! قبول داری لوسی؟ فک میکنن تو بیکاری که برای گناه کردن تو گوششون ورد بخونی!
جونگ کوک:نمیدونم وقتی بفهمن من الان رو زمینم چه حالی میشن !
آریل: شاید اونموقع درست بشن ! آخه دیگه کسی نیست که گناه هاشونو گردنش بندازن
جونگ کوک لبخندی زد و گفت:
شک دارم...اگه تقصیر من نباشه...تقصیر خداس!
آریل:اوه خدای من گناهان من تقصیر توست چون مرا گناه کار آفریدی!
و دوتاشون خندیدن
بعد ثانیه های کوتاه خندهی جونگ کوک خشک شد:
ولی میدونی...این یکم غم انگیزه که همه چیز گردن توعه و تو از همه چیز بیخبری..! با اینکه از انسانا متنفرم اما هیچ کدومو به ناحق مجازات نکردم اما اونا همیشه با بیرحمی همه چیزو گردن من انداختن ولی یه روز باید تقاص پس بدن
آریل خیلی جدی داشت گوش میداد
تا وقتی با جملهی آخر جونگ کوک زد زیر خنده:
اوه لوسیفر انسان از وقتی اومد به زمین داره تقاص پس میده..!
این وسط گربهی بیچاره با تعجب به دوتا فرشته زل زده بود و یه کلمه هم از حرفاشون حالیش نمیشد!
جونگ کوک یهو ایستاد و روبه آریل کرد:
آریل...بیا برگردیم!
آریل: خداوکیلی؟
جیمین یهو از ناکجا آباد پیداش شد و جلوشون با لبخندی پیروزمندانه ایستاد:
میدونستم آخرش به غلط کردن میافتی! خود آدما هم به زور اینجا زندگی میکنن وای به روز تو!
جونگ کوک به آریل نگاه کرد:
تو این چلغوزو خبر کردی!؟
آریل: نه به جون جبرئیل خودش اومد!
جیمین: فک کردی براب پیدا کردن به خبر دادن احتیاج دارم؟
جونگ کوک: خب...حالا که میخوام برگردم...بال هامو پس بده
جیمین در حالی که لبخند میزد گفت:
اونا رو کسی ازت نگرفته که بهت برگردونه
آریل دست لوسیفر و عزرائیل گرفت:
دیگه وقتشه...بیاین برگردیم خونه..!
.
.
.
끝
خب بچه ها الوعده وفا
قول داده بودم بعد فیک لوسیفر فصل دوعه فیک:"قرار" رو بزار
و از فردا آپش میکنم:>♡
یونگیااااا خیلی وقت بود ندیده بودمتتتت
جونگ کوک با یه(من اینجا هویجم) خاصی تو صورتش اومد نزدیک آریل:
منم از دیدنت خوشحالم!
آریل: میشه یونگی رو هم باخودمون ببریم؟
جونگ کوک: سر اولین قرارمون میخوای یه گربه رو بیاری؟
گربه شروانهای سمت جونگ کوک زد و سرشو به آریل مالید
آریل خیلی کیوت با چشمای بزرگش به جونگ کوک زل زد
جونگ کوک: باشه باشه اونطوری نگام نکن!
آریل لبخندی زد و با یه دستش یونگی گرفت و یونگی چهار چنگولی آریل رو چسبیده بود
انگار میخواست بگه که اونم دلتنگ آریل بود
و با دست دیگش دست جونگ کوک رو گرفت
جونگ کوک: این کار لازمه؟
آریل:مگه نیومدیم سر قرار
جونگ کوک:اوم
آریل:ببینم...این گلا مال منه؟
جونگ کوک:آره
آریل گلارو گرفت و بوشون کرد:
از تو توقع نداشتم..!
جونگ کوک لبخند زورکی زد و به راهش ادامه داد
وضعیت عجیبی بود...
×آیگو...منو بخشش خدای من...شیطان گولم زد
آریل: هع...آدما خیلی احمقن! قبول داری لوسی؟ فک میکنن تو بیکاری که برای گناه کردن تو گوششون ورد بخونی!
جونگ کوک:نمیدونم وقتی بفهمن من الان رو زمینم چه حالی میشن !
آریل: شاید اونموقع درست بشن ! آخه دیگه کسی نیست که گناه هاشونو گردنش بندازن
جونگ کوک لبخندی زد و گفت:
شک دارم...اگه تقصیر من نباشه...تقصیر خداس!
آریل:اوه خدای من گناهان من تقصیر توست چون مرا گناه کار آفریدی!
و دوتاشون خندیدن
بعد ثانیه های کوتاه خندهی جونگ کوک خشک شد:
ولی میدونی...این یکم غم انگیزه که همه چیز گردن توعه و تو از همه چیز بیخبری..! با اینکه از انسانا متنفرم اما هیچ کدومو به ناحق مجازات نکردم اما اونا همیشه با بیرحمی همه چیزو گردن من انداختن ولی یه روز باید تقاص پس بدن
آریل خیلی جدی داشت گوش میداد
تا وقتی با جملهی آخر جونگ کوک زد زیر خنده:
اوه لوسیفر انسان از وقتی اومد به زمین داره تقاص پس میده..!
این وسط گربهی بیچاره با تعجب به دوتا فرشته زل زده بود و یه کلمه هم از حرفاشون حالیش نمیشد!
جونگ کوک یهو ایستاد و روبه آریل کرد:
آریل...بیا برگردیم!
آریل: خداوکیلی؟
جیمین یهو از ناکجا آباد پیداش شد و جلوشون با لبخندی پیروزمندانه ایستاد:
میدونستم آخرش به غلط کردن میافتی! خود آدما هم به زور اینجا زندگی میکنن وای به روز تو!
جونگ کوک به آریل نگاه کرد:
تو این چلغوزو خبر کردی!؟
آریل: نه به جون جبرئیل خودش اومد!
جیمین: فک کردی براب پیدا کردن به خبر دادن احتیاج دارم؟
جونگ کوک: خب...حالا که میخوام برگردم...بال هامو پس بده
جیمین در حالی که لبخند میزد گفت:
اونا رو کسی ازت نگرفته که بهت برگردونه
آریل دست لوسیفر و عزرائیل گرفت:
دیگه وقتشه...بیاین برگردیم خونه..!
.
.
.
끝
خب بچه ها الوعده وفا
قول داده بودم بعد فیک لوسیفر فصل دوعه فیک:"قرار" رو بزار
و از فردا آپش میکنم:>♡
۱۴۹.۰k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.