وقتی عاشق دست راست مافیا میشی و پارت سوم

وقتی عاشق دست راست مافیا میشی و... (پارت سوم)

(از زبان ا/ت)

داشتم به سمت در اتاقم میرفتم
که یهو گوشیم زنگ خورد از توی کیفم درش آوردم دیدم لوناعه دلم میخواست خفش کنم جواب دادم که یهو با داد گفت:واییییی ا/ت خیلی معذرت میخوام به کل یادم رفته بودی ببخشید
منکه ازش خیلی عصبی بودم گفتم:چرا وقتی دیدی منه خر خوابم بیدارم نکردی که مجبور بشم با اون بیام؟ چند ثانیه سکوت کرد که یهو گفت:کی رو میگی؟ گفتم:همون پسره که گفتی دوست تهیونگه ...یهو با جیغی که زد گوشم کر شد گفتم:چته روانی آروم باش بدوم توجه به حرفام گفت:وای ا/ت باورم نمیشه جدی میگی؟گفتم:آره...اصلا وایستا ببینم چرا جفتتون نبودین کجا رفتین منو تنها گذاشتیم؟گفت:فضولی نکن
منم که خوب فهمیده بودم چرا رفتن با خنده گفتم:اووووو خوشبگذره که یهو دیدم قطع کرد گوشی رو دختره ی روانی به هرحال برای خواب آماده شدم یکم تکون خوردم که خوابم برد...
(فردا صبح)
از خواب بیدار شدم امروز روز تعطیل بود و نیازی نبود برم شرکت پس بلند شدم رفتم حموم و صبحونه خوردم بعد از خوردن حوصلم خیلی سر رفته بود
حالم دیگه از خونه داشت بهم می‌خورد تصمیم گرفتم برم پیش لونا یعنی عمارت دوست پسرش تهیونگ آماده شدم و به سمت عمارت حرکت کردم...
(چند مین بعد)

رسیدم از ماشین پیاده شدم عمارت خیلی بزرگی بود رفتم در زدم که در رو برام خدمتکار باز کرد به محض ورودم لونا اومد بغلم گفت:دیشب خوشگذشت بهت؟(باخنده)
گفتم:هعی خدا گمشو لونا
رفتیم یکم جلو تر که تهیونگ رو دیدم روی مبل نشسته گفتم:اوه سلام تهیونگ خوبی؟
گفت:خوش اومدی ا/ت
ممنونی گفتم و نشستم با لونا یکم حرف زدم مشغول حرف زدن بودیم که صدای در به گوشم رسید
تهیونگ:اومد
تهیونگ خودش رفت در و باز کنه کنجکاو بودم کیه در باز شد و با باز شدن در انگار سطل آب یخ رو روم خالی کردن(کوفت) همون پسره جیمین بود...خشکم زده بود بلند شدیم با لونا و سلام داد بهش ولی من خشکم زده بود نمیدونم چرا جیمین بهم نگاهی کرد و بی تفاوت و نگاه سرد با تهیونگ رفتن طبقه ی بالا واااا یعنی چیییی آیششش لونا دستم و گرفت و نشوندم روی مبل یکم خشکم زده بود ولی دیگه بسه الان باز لونا یه چیزی میگه به ادامه ی حرفمون رسیدیم....

از زبان جیمین

تهیونگ بهم گفته بود برای یه کاری برم پیشش وارد عمارت که شدم همون دختره ا/ت رو دیدم ولی توجهی نکردم و دنبال تهیونگ راه افتادم و رفتیم طبقه ی بالا

(ساعت8شب)
دیگه وقتش بود برم خونه میخواستم برم که تهیونگ گفتم امشب بمونم منم راه طولانی تا خونم بود پس قبول کردم...

*پایان پارت سوم*
❌کپی ممنوع❌
دیدگاه ها (۱۲)

وقتی عاشق دست راست مافیا میشی و... (پارت چهارم) از زبان ا/تل...

وقتی عاشق دست راست مافیا میشی و... (پارت پنجم) لباش رو روی ل...

وقتی عاشق دست راست مافیا میشی و..‌.(پارت دوم) ساعت12:00 (شب)...

وقتی عاشق دست راست مافیا میشی و... (پارت اول) از زبان ا/ت ام...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط