پارت سی و سه 🎶🧷
#پارتسیوسه🎶🧷
تمنا: ن دیگپاشو!
من: یا بیا اینجا مث آدم بگیر بخواب!یا خودت برو رو کاناپه بخواب! من عمرا رو اون نمیخوابم!
بعد پتو رو روم کشیدم و چشامو بستم!
بعد ۱۰مینآروم چشامو باز کردم!
مث گربه رو کاناپه جمع شده بود و خوابیده بود!
واس اینکمطمئن شم خوابه چن بار صداش زدم!
همین ک مطمئن شدم خوابه پاشدم و ی ملافه روش کشیدم!
برگشتم رو تخت و خوابیدم!
تو خواب بودم ک حس کردم یکی داره تو اتاق داره حرف میزنه!
زود چشامو باز کردم!
صدای تمنا بود کمیگف: ن!ن ن ن ن! بخدا من چیزی نمیدونم! آخ نزن! شاهان! شاهان کجایی! آیییی مامان نزن! شاهان ک بیاد پشیمونتوننن میکنه لعنتی! ولم کن!
دستی رو پیشونیش گذاشتم! تب کرده بود و غرق عرق بود!
من: دختر جون ! من اینجام! چشماتو وا کن ! چیزی نیس!
یهو چشامو باز کرد و با دیدن من زد زیر گریه و اومد بغلمو خودشو تو بغلم فشورد!
دستامو دورش پیچیدم!
من: هیییس! همش ی خواب بود ! من اینجام هیچ خطری نیست !
موهاشو نوازشکردم و ی بوسه آروم رو موهای خوش بوش ک بوی موهای مامانمو میداد کاشتم! اون شب متوجه شده بودم ک موهاش بوی زلف سیاه رنگ مامانمو میده!
صدای گریش کمشد و آروم آروم خوابش برد!
تو بغلم گرفتمش و بردمش رو تخت!
حوله خیس آوردم و رو پیشونیش گذاشتم و بعد پایین آوردن تبش کنار رو تخت نشستم!
همونجوری چشامو بسته نگه داشتم!
طول شب چن بار تبش رو چک کردم!
ساعت ۶ بود و وخت بیدار شدن من بود! منیک پلک رو هم نزاشته بودم!
میخواستم پاشم برمحموم ک تمنا یهو شروع ب جیغ کشیدن کرد!
رفتم طرفش و کنارش نشستم و دستشو گرفتم!
هرچقدر میکردم چشاشو باز نمیکرد و جیغ میکشید!
من: باز کنننن چشاااتو لعنتی باز کن!
تو بغلم گرفتمش و بردمش تو حموم!
آب سرد رو باز کردم و گرفتمش زیر دوش!
ی جیغ محکم تر کشید و چشاشو باز کرد!
نفسی از سر آسودگی کشیدم و تو چشای رنگیش خیره شدم!
@Ekip_kera_sh
تمنا: ن دیگپاشو!
من: یا بیا اینجا مث آدم بگیر بخواب!یا خودت برو رو کاناپه بخواب! من عمرا رو اون نمیخوابم!
بعد پتو رو روم کشیدم و چشامو بستم!
بعد ۱۰مینآروم چشامو باز کردم!
مث گربه رو کاناپه جمع شده بود و خوابیده بود!
واس اینکمطمئن شم خوابه چن بار صداش زدم!
همین ک مطمئن شدم خوابه پاشدم و ی ملافه روش کشیدم!
برگشتم رو تخت و خوابیدم!
تو خواب بودم ک حس کردم یکی داره تو اتاق داره حرف میزنه!
زود چشامو باز کردم!
صدای تمنا بود کمیگف: ن!ن ن ن ن! بخدا من چیزی نمیدونم! آخ نزن! شاهان! شاهان کجایی! آیییی مامان نزن! شاهان ک بیاد پشیمونتوننن میکنه لعنتی! ولم کن!
دستی رو پیشونیش گذاشتم! تب کرده بود و غرق عرق بود!
من: دختر جون ! من اینجام! چشماتو وا کن ! چیزی نیس!
یهو چشامو باز کرد و با دیدن من زد زیر گریه و اومد بغلمو خودشو تو بغلم فشورد!
دستامو دورش پیچیدم!
من: هیییس! همش ی خواب بود ! من اینجام هیچ خطری نیست !
موهاشو نوازشکردم و ی بوسه آروم رو موهای خوش بوش ک بوی موهای مامانمو میداد کاشتم! اون شب متوجه شده بودم ک موهاش بوی زلف سیاه رنگ مامانمو میده!
صدای گریش کمشد و آروم آروم خوابش برد!
تو بغلم گرفتمش و بردمش رو تخت!
حوله خیس آوردم و رو پیشونیش گذاشتم و بعد پایین آوردن تبش کنار رو تخت نشستم!
همونجوری چشامو بسته نگه داشتم!
طول شب چن بار تبش رو چک کردم!
ساعت ۶ بود و وخت بیدار شدن من بود! منیک پلک رو هم نزاشته بودم!
میخواستم پاشم برمحموم ک تمنا یهو شروع ب جیغ کشیدن کرد!
رفتم طرفش و کنارش نشستم و دستشو گرفتم!
هرچقدر میکردم چشاشو باز نمیکرد و جیغ میکشید!
من: باز کنننن چشاااتو لعنتی باز کن!
تو بغلم گرفتمش و بردمش تو حموم!
آب سرد رو باز کردم و گرفتمش زیر دوش!
ی جیغ محکم تر کشید و چشاشو باز کرد!
نفسی از سر آسودگی کشیدم و تو چشای رنگیش خیره شدم!
@Ekip_kera_sh
۲.۷k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.