فیکشن Deadly duel پارت 4
Name:Deadly duel
Genre: criminal_dram_polici_smut
Couple:yoonmin
writer:kim miha
part 4
دیگه جونی توی پاهاش نمونده بود قفسه ی سینش خس خس میکرد و صدای نفس های بلندش رو میشد به خوبی شنید.
ولی با این حال توی اون هوای سرد بین اون جنگل تاریک پاهاش رو توی برگا حرکت میداد تا بلکه از شر کسایی که دنبالشن فرار کنه.!
کسایی که حتی نمیدونست برای چی سراغش اومدن و از کجا میشناسنش ولی با این توی این شرایط نمیدونست ریسک بکنه و عقب نشینی کنه.
نه!
اون تسلیم نمیشد هیچوقت.
صدای قدم ها و داد بیداد های غریبه ها از کیلومتر ها دورتر رو میشنید لعنتی زیر لب فرستاد و به پاهای بی جونش سرعت بیشتری بخشید.
صدای غریبه ها دیگه شنیده نمیشد و فقط صدای برگ هایی که روشون پا میذاشت توی اون منطقه میپیچید...
حالا فرست داشت تا یکمی فکر کنه به اینکه
اون ها کین!؟
رئسشون کیه!؟
چه کاری با اون داره!؟
مربوط به اتفاقات اخیر میشه!؟
تعداد زیادی سوال توی ذهنش داشت که خاموش نمیشد و الان هم کسی نبود که جواب این سوال هارو بده پس فقط جلوی یه درخت نشست و سرش رو بهش تکیه داد،چشم هاش رو بست تا کمی ارامش پیدا کنه به زودی باید دوباره انرژی زیادی از پاهاش گرفته میشد....
هاییییییییییییییییی
اول اینکه امیدوارم حالتون خوب باشه و از این پارت خوشتون اومده باشه.
دوم اینکه مرسییی از اینکه ۳۰۰ تاییم کردیدد🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
دوستون دارمممممممممم
همچنین منو از نظراتتون دریغ نکنید:)🖤
Genre: criminal_dram_polici_smut
Couple:yoonmin
writer:kim miha
part 4
دیگه جونی توی پاهاش نمونده بود قفسه ی سینش خس خس میکرد و صدای نفس های بلندش رو میشد به خوبی شنید.
ولی با این حال توی اون هوای سرد بین اون جنگل تاریک پاهاش رو توی برگا حرکت میداد تا بلکه از شر کسایی که دنبالشن فرار کنه.!
کسایی که حتی نمیدونست برای چی سراغش اومدن و از کجا میشناسنش ولی با این توی این شرایط نمیدونست ریسک بکنه و عقب نشینی کنه.
نه!
اون تسلیم نمیشد هیچوقت.
صدای قدم ها و داد بیداد های غریبه ها از کیلومتر ها دورتر رو میشنید لعنتی زیر لب فرستاد و به پاهای بی جونش سرعت بیشتری بخشید.
صدای غریبه ها دیگه شنیده نمیشد و فقط صدای برگ هایی که روشون پا میذاشت توی اون منطقه میپیچید...
حالا فرست داشت تا یکمی فکر کنه به اینکه
اون ها کین!؟
رئسشون کیه!؟
چه کاری با اون داره!؟
مربوط به اتفاقات اخیر میشه!؟
تعداد زیادی سوال توی ذهنش داشت که خاموش نمیشد و الان هم کسی نبود که جواب این سوال هارو بده پس فقط جلوی یه درخت نشست و سرش رو بهش تکیه داد،چشم هاش رو بست تا کمی ارامش پیدا کنه به زودی باید دوباره انرژی زیادی از پاهاش گرفته میشد....
هاییییییییییییییییی
اول اینکه امیدوارم حالتون خوب باشه و از این پارت خوشتون اومده باشه.
دوم اینکه مرسییی از اینکه ۳۰۰ تاییم کردیدد🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
دوستون دارمممممممممم
همچنین منو از نظراتتون دریغ نکنید:)🖤
۳۴.۲k
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.