خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۹
خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۹
+ یک بلایی سر این فرشته ها بیارم که تا عمر دارند اسم وانیا از سر زبونشون نیوفته!
با تته پته گفتم:
- واا.. وانی، میخواا..ی چیکا..ر کنی؟
لبخند شیطانی زد و گفت:
+ یک کااااراایی!
- وانیاااا
+ اههه چقدر سک سک میکنی تو هم!
- بلایی سرشون نیاری!
+ به تو چه سوسک آفریقایی؟
- من کجام شبیه سوسکههه آخهههه؟؟؟؟؟
+ شبیه ش نیستی؟ یک لحظه آشنا اومدی آخه!
- وانیا بلایی سر اعضا بیاد گوشتو بیخ تا بیخ میبرم!!!!
+ اولالا! داری خطرناک میشی نیکی کماندو!
- اون روی منو ندیدی تو!
+ نه دیدم، نیازی به آشنایی دوباره نیس!! فعلاً بیا بریم بقیه کارهامون رو انجام بدیم!
از روی ناچاری سری تکون دادم و دنبالش رفتم.
رفت داخل اتاق تهیونگ و یک ربع طول کشید تا اومد بیرون ..
- وانی چیکار کردی، انقدر طول کشید؟
+ تجهیزاتم رو جاسازی کردم!!! ااین کیم تهیونگ خیلی زبونش دراز شده.. باید یه حال اساسی ازش بگیرم!!!
- خیلی خب پس بریم بخوابیم!
+ چی چیو بخوابیم تو هم؟
- دیگه چی؟؟؟؟
+ باید توی اتاق های بقیه اعضا هم چیز میز بذارم!
- وانی، چی تو سرت میگذره؟
+ بخدا که خیلی باحاله!
چشمکی زد و گفت:
- تو فقط ببین!
راهشو کج کرد و رفت سمت یک اتاق دیگه.
قبل از اینکه درشو باز کنه سرشو برگردوند و گفت:
+ درویش کنیا!!
- چیارو!؟
+ چشاتو!
- برا چی؟
+ خیلی از اعضا شبا بدون لباس میخوابند، جیمین هم عضو اون خیلیاست!
- خب؟
+ ببین تو زندگی واقعی، سیکس پک هاشونو بخاطره اون پی دی نیم خیر ندیده نمیتونی ببینی! خیلی خوش شانسیهاا! مفت میبینی! مفت حرف میزنی! مفت میشنوی!
- حالا تو این همه کار کردی من چیزی بهت گفتم؟
+ جرعتم نداشتی بگی!!
از حرص جیغ خفه ای کشیدم و گفتم:
- جون هر کی دوس داری انقدر چرت نگو نصف شب میخوام برم کپ مرگمو بذارم!!!!!
+ باشه بابا، جیغ جیغو!
وانیا در اتاق رو باز کرد و جلوتر از من رفت تو، منم پشت سرش وارد اتاق شدم و یه نگاه سرسری بهش انداختم!
وانی با احتیاط یک شیشه ی خالی گذاشت کناره سر جیهوپ، یک شیشه ی دیگه هم شبیه بهش رو گذاشت کنار سر جیمین.
واقعاً نمیتونستی حدس بزنی میخواد چه بلایی سر اعضا بیاره! معلوم نیست چه نقشه هایی کشیده!
با کلی زور و بدبختی از راهرو ها رد شدیم و رسیدیم به اتاق!
وانی سریع در اتاق رو بست و لباساشو درآورد.
سرم و از شرم انداختم پایین و گفتم:
- وانی! حیا کن!!!
+ بابا دختری دیگه این سوسولبازی ها چیه؟؟؟؟
یک لباس مجلسی قرمز که نمیدونم از کودوم قبرستونی در آورده بود تنش کرد و نشست سر وقت آرایش کردن.
با تعجب گفتم:
- وانی میخوای چیکار کنی؟
رژلب قرمزش رو روی لباش کشید و گفت:
+ میخوام تحریک آمیز بشم!
- لعنتی تحریک آمیز واسه چیییییییی؟
....
.
.
.
.
.
.
.
https://harfeto.timefriend.net/16342135598915
+ یک بلایی سر این فرشته ها بیارم که تا عمر دارند اسم وانیا از سر زبونشون نیوفته!
با تته پته گفتم:
- واا.. وانی، میخواا..ی چیکا..ر کنی؟
لبخند شیطانی زد و گفت:
+ یک کااااراایی!
- وانیاااا
+ اههه چقدر سک سک میکنی تو هم!
- بلایی سرشون نیاری!
+ به تو چه سوسک آفریقایی؟
- من کجام شبیه سوسکههه آخهههه؟؟؟؟؟
+ شبیه ش نیستی؟ یک لحظه آشنا اومدی آخه!
- وانیا بلایی سر اعضا بیاد گوشتو بیخ تا بیخ میبرم!!!!
+ اولالا! داری خطرناک میشی نیکی کماندو!
- اون روی منو ندیدی تو!
+ نه دیدم، نیازی به آشنایی دوباره نیس!! فعلاً بیا بریم بقیه کارهامون رو انجام بدیم!
از روی ناچاری سری تکون دادم و دنبالش رفتم.
رفت داخل اتاق تهیونگ و یک ربع طول کشید تا اومد بیرون ..
- وانی چیکار کردی، انقدر طول کشید؟
+ تجهیزاتم رو جاسازی کردم!!! ااین کیم تهیونگ خیلی زبونش دراز شده.. باید یه حال اساسی ازش بگیرم!!!
- خیلی خب پس بریم بخوابیم!
+ چی چیو بخوابیم تو هم؟
- دیگه چی؟؟؟؟
+ باید توی اتاق های بقیه اعضا هم چیز میز بذارم!
- وانی، چی تو سرت میگذره؟
+ بخدا که خیلی باحاله!
چشمکی زد و گفت:
- تو فقط ببین!
راهشو کج کرد و رفت سمت یک اتاق دیگه.
قبل از اینکه درشو باز کنه سرشو برگردوند و گفت:
+ درویش کنیا!!
- چیارو!؟
+ چشاتو!
- برا چی؟
+ خیلی از اعضا شبا بدون لباس میخوابند، جیمین هم عضو اون خیلیاست!
- خب؟
+ ببین تو زندگی واقعی، سیکس پک هاشونو بخاطره اون پی دی نیم خیر ندیده نمیتونی ببینی! خیلی خوش شانسیهاا! مفت میبینی! مفت حرف میزنی! مفت میشنوی!
- حالا تو این همه کار کردی من چیزی بهت گفتم؟
+ جرعتم نداشتی بگی!!
از حرص جیغ خفه ای کشیدم و گفتم:
- جون هر کی دوس داری انقدر چرت نگو نصف شب میخوام برم کپ مرگمو بذارم!!!!!
+ باشه بابا، جیغ جیغو!
وانیا در اتاق رو باز کرد و جلوتر از من رفت تو، منم پشت سرش وارد اتاق شدم و یه نگاه سرسری بهش انداختم!
وانی با احتیاط یک شیشه ی خالی گذاشت کناره سر جیهوپ، یک شیشه ی دیگه هم شبیه بهش رو گذاشت کنار سر جیمین.
واقعاً نمیتونستی حدس بزنی میخواد چه بلایی سر اعضا بیاره! معلوم نیست چه نقشه هایی کشیده!
با کلی زور و بدبختی از راهرو ها رد شدیم و رسیدیم به اتاق!
وانی سریع در اتاق رو بست و لباساشو درآورد.
سرم و از شرم انداختم پایین و گفتم:
- وانی! حیا کن!!!
+ بابا دختری دیگه این سوسولبازی ها چیه؟؟؟؟
یک لباس مجلسی قرمز که نمیدونم از کودوم قبرستونی در آورده بود تنش کرد و نشست سر وقت آرایش کردن.
با تعجب گفتم:
- وانی میخوای چیکار کنی؟
رژلب قرمزش رو روی لباش کشید و گفت:
+ میخوام تحریک آمیز بشم!
- لعنتی تحریک آمیز واسه چیییییییی؟
....
.
.
.
.
.
.
.
https://harfeto.timefriend.net/16342135598915
۱۳.۳k
۲۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.