🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده
#پارت192
#جلد_دوم
دلم کباب شد برای دخترکم حرف دل منو میزد منم اهورا رو میخواستم بغل هم انقدر گریه کردیم که هر دو نفرمون دیگه خسته شدیم بغلش کردم بردمش تا ابی به صورتش بزنم که زنگ خونه به صدا در اومد سریع که درو باز کردم با ورود شاهین توی حیاط نگران به سمتش رفتم و پرسیدم
چه اتفاقی افتاده کیمیا حالش خوبه؟
شاهین که نگران تر از من به نظر میرسید شلخته بود و اصلاً رنگ به رونداشت از کنارم گذشت گفت
_هیچ اتفاقی نیفتاده هیچ خبری هم نشده و حالش بده هوشیاریش از دست داد اومدم لباس عوض کنم تا برگردم بیمارستان.
کنار در روی زمین نشستم همانطوری که مونس توی بغلم بود شاهین ایستاد و به سمت من چرخید نزدیکم شد و کنارم روی زمین نشست و گفت
_ امیدوار باش هیچ اتفاقی نمیفته بهت قول میدم
اشکامو پاک کردم و گفتم
میدونم اهورا هیچ کاری نکرده جای اون توی زندان نیست باید یه کاری بکنیم
اخماشو تو هم کشید و گفت
_ اسم شوهر عوضی توجلوی من نیار مگه ندیدی چه غلطی کرده
عصبی بودم بهش توپیدم درست حرف بزن راجب شوهر من تو خبر نداری این دختر عموی عوضی تو چه بلاهایی سرما می آورد
شک نکن یه کاری کرده یه غلطی کرده که هلش داده وگرنه اهورا اصلاً اینطور آدمی نیست بفهم داری راجع به کی حرف میزنی
شاهین از کنارم بلند شد و گفت _همونقدر که تو به نظرم دختر خوبی هستی و ساده ای شوهرت اما یادمه هفت تخته من خوب میدونم که با کیمیا دست به یکی کرده بودن میدونم فقط برای اینکه تورو دست به سر کنن همین کارو می کردن دست شوهر عوضی تو برای تو رو می کنم
شک نکن...
این بار من بودم که بلند شدم و فریاد زدم از خونه من گورتو گم کن برو بیرون بفهمم راجع به کی حرف میزنی همه مثل دختر عموی عوضی تو هرزه نیستن شوهر من عاشقمه میفهمی عاشقمه
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#خان_زاده
#پارت192
#جلد_دوم
دلم کباب شد برای دخترکم حرف دل منو میزد منم اهورا رو میخواستم بغل هم انقدر گریه کردیم که هر دو نفرمون دیگه خسته شدیم بغلش کردم بردمش تا ابی به صورتش بزنم که زنگ خونه به صدا در اومد سریع که درو باز کردم با ورود شاهین توی حیاط نگران به سمتش رفتم و پرسیدم
چه اتفاقی افتاده کیمیا حالش خوبه؟
شاهین که نگران تر از من به نظر میرسید شلخته بود و اصلاً رنگ به رونداشت از کنارم گذشت گفت
_هیچ اتفاقی نیفتاده هیچ خبری هم نشده و حالش بده هوشیاریش از دست داد اومدم لباس عوض کنم تا برگردم بیمارستان.
کنار در روی زمین نشستم همانطوری که مونس توی بغلم بود شاهین ایستاد و به سمت من چرخید نزدیکم شد و کنارم روی زمین نشست و گفت
_ امیدوار باش هیچ اتفاقی نمیفته بهت قول میدم
اشکامو پاک کردم و گفتم
میدونم اهورا هیچ کاری نکرده جای اون توی زندان نیست باید یه کاری بکنیم
اخماشو تو هم کشید و گفت
_ اسم شوهر عوضی توجلوی من نیار مگه ندیدی چه غلطی کرده
عصبی بودم بهش توپیدم درست حرف بزن راجب شوهر من تو خبر نداری این دختر عموی عوضی تو چه بلاهایی سرما می آورد
شک نکن یه کاری کرده یه غلطی کرده که هلش داده وگرنه اهورا اصلاً اینطور آدمی نیست بفهم داری راجع به کی حرف میزنی
شاهین از کنارم بلند شد و گفت _همونقدر که تو به نظرم دختر خوبی هستی و ساده ای شوهرت اما یادمه هفت تخته من خوب میدونم که با کیمیا دست به یکی کرده بودن میدونم فقط برای اینکه تورو دست به سر کنن همین کارو می کردن دست شوهر عوضی تو برای تو رو می کنم
شک نکن...
این بار من بودم که بلند شدم و فریاد زدم از خونه من گورتو گم کن برو بیرون بفهمم راجع به کی حرف میزنی همه مثل دختر عموی عوضی تو هرزه نیستن شوهر من عاشقمه میفهمی عاشقمه
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۱۳.۲k
۱۰ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.