🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده
#پارت193
#جلد_دوم
اما شاهین برعکس من که عصبانی داد میزدم خیلی ریلکس به سمت اتاقی که بهش داده بودیم رفت و گفت
_ فکر اینکه من از اینجا برم از سرت بیرون کن من یه زن و بچش رو توی شهر غریب تنها نمیزارم پس الکی حرص نخور اینم بدون من هر حرفی که میزنم حتماً براش دلیل و مدرکی دارم ...
با رفتن اون مونس به بغل به سمت اتاق خودمون رفتم نمی تونستم به این آدم سخت بگیرم شنیده بودم قبلا همه میگفتن گوشتم لای دندون فلانی گیره کرده دقیقاً الان حال و روز من همین بود به خاطر کیمیا باید صبر میکردم و هیچ حرفی نمیزدم.
زیاد طول نکشید که دوباره زنگ خونه به صدا در اومد وقتی درو باز کردم با دیدن راحیل خودمو توی بغلش انداختم و با صدای بلند شروع به گریه کردم.
راحیل دوست عزیزم خواهر مهربونم همیشه همه جا در هر شرایطی کنارم بود و الانم دوستی و خواهری رو برام تموم کرده بود
اونم کم از حال من نداشت داشت و سعی میکرد گریه نکنه با هم وقتی به خونه برگشتیم وقتی با شاهین روبرو شد متعجب بهش خیره موند و من دلخور از این مرد آهسته کنار گوشش گفتم
شوهر سابق کیمیاست
اما شاهین انگار گوشاش خیلی تیز بود که گفت
_ بهتره
بگی پسرعموی کیمیا ونه شوهر سابقش..
بی حرف خواستم از کنارش بگذرم که شاهین دستشو به سمت راحیل دراز کرد و گفت
_ شاهین هستم و شما؟
راحیل به اجبار دستشو فشار داد و گفت
_منم راحیلم دوست آیلین اومدم که کنارش باشم.
شاهین نگاهی به من انداخت و گفت
_ کار خوبی کردی من واقعاً نگران این دخترم
از اینکه نگران من بود عصبی میشدم چرا باید نگران من باشه باید نگران زن سابقه خودش باشه
بدون حرف زیادی از کنار ما گذشت و گفتم
_ میرم پیش کیمیا بیمارستان
و من رو به راحیل گفتم اگه تو مواظب مونس باشی منم برم یه سر به بیمارستان بزنم و بیام هنوز نرفتم راحیل صورتمو بوسید و گفت
_دورت بگردم نکن با خودت اینجوری من میدونم همه چی بخیر میگذره نگران نباش من مواظب مونس هستم تو برو...
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#خان_زاده
#پارت193
#جلد_دوم
اما شاهین برعکس من که عصبانی داد میزدم خیلی ریلکس به سمت اتاقی که بهش داده بودیم رفت و گفت
_ فکر اینکه من از اینجا برم از سرت بیرون کن من یه زن و بچش رو توی شهر غریب تنها نمیزارم پس الکی حرص نخور اینم بدون من هر حرفی که میزنم حتماً براش دلیل و مدرکی دارم ...
با رفتن اون مونس به بغل به سمت اتاق خودمون رفتم نمی تونستم به این آدم سخت بگیرم شنیده بودم قبلا همه میگفتن گوشتم لای دندون فلانی گیره کرده دقیقاً الان حال و روز من همین بود به خاطر کیمیا باید صبر میکردم و هیچ حرفی نمیزدم.
زیاد طول نکشید که دوباره زنگ خونه به صدا در اومد وقتی درو باز کردم با دیدن راحیل خودمو توی بغلش انداختم و با صدای بلند شروع به گریه کردم.
راحیل دوست عزیزم خواهر مهربونم همیشه همه جا در هر شرایطی کنارم بود و الانم دوستی و خواهری رو برام تموم کرده بود
اونم کم از حال من نداشت داشت و سعی میکرد گریه نکنه با هم وقتی به خونه برگشتیم وقتی با شاهین روبرو شد متعجب بهش خیره موند و من دلخور از این مرد آهسته کنار گوشش گفتم
شوهر سابق کیمیاست
اما شاهین انگار گوشاش خیلی تیز بود که گفت
_ بهتره
بگی پسرعموی کیمیا ونه شوهر سابقش..
بی حرف خواستم از کنارش بگذرم که شاهین دستشو به سمت راحیل دراز کرد و گفت
_ شاهین هستم و شما؟
راحیل به اجبار دستشو فشار داد و گفت
_منم راحیلم دوست آیلین اومدم که کنارش باشم.
شاهین نگاهی به من انداخت و گفت
_ کار خوبی کردی من واقعاً نگران این دخترم
از اینکه نگران من بود عصبی میشدم چرا باید نگران من باشه باید نگران زن سابقه خودش باشه
بدون حرف زیادی از کنار ما گذشت و گفتم
_ میرم پیش کیمیا بیمارستان
و من رو به راحیل گفتم اگه تو مواظب مونس باشی منم برم یه سر به بیمارستان بزنم و بیام هنوز نرفتم راحیل صورتمو بوسید و گفت
_دورت بگردم نکن با خودت اینجوری من میدونم همه چی بخیر میگذره نگران نباش من مواظب مونس هستم تو برو...
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۱۰.۷k
۱۰ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.