ویو ات :تو راه خونه بودم واقعا نیاز داشتم از شوگا دلیل ای
ویو ات :تو راه خونه بودم واقعا نیاز داشتم از شوگا دلیل این کارشو بپرسم
شوگا :بله
ا.ت:شوگا میخوام باهات حرف بزنم
شوگا :باشه
نیم ساعت بعد =
ا.ت:تو که با یکی دیگه بودی چرا بهم نگفتی
شوگا :ا.ت شاید درک نکنی ولی من نمی خوامش
ا.ت:تو
شوگا :من چی
ا.ت :هیچی
شوگا :واقعا ببخشید
ا.ت : مهم نیست
شوگا :من ازدواج نمیکنم ا.ت من عاشقتم
ا.ت:لازم نیست وقتی داری میری این حس تو بهم بگی
شوگا :من نمی رم با کسی که دوستش ندارم ازدواج نمی کنم
ا.ت:...........
ویو ا.ت :بعد از این که شوگا رفت روی نیمکت پارک نشستم و فقط گریم میومد
سویی :شوگا
شوگا :بله
سویی :خبری از ا.ت داری
شوگا :نه تا دیروز ندیدمش
سویی :آخه دیشب خونه نیومد
شوگا :یعنی چی
سویی:نمی دونم (باگریه)
شوگا :پیداش میکنم
ویو شوگا :بعد از گشتن کل سئول رفتم ی سر به پارکی که دیشب بودیم زدم ا.ت عین بچه گربه ها روی نیمکت خواب بود بغلش کردم و بردمش خونش
بعد از بیدار شدن ا.ت=
سویی:چرا دیشب تو پارک خوابت برد
ا. ت :حوصله دیشب رو ندارم
سویی :چرا
ا.ت:چون شوگا داره ازدواج میکنه فهمیدی (با داد)
سویی:چی
ا.ت :فهمیدی دیگه بهت گفتم
سویی:ولی به قیافش نمی اومد
ا.ت :همه آدما اگر عاشقتم باشن به هر شکلی بهت خیانت میکنن یا باعث سکشتن دلت میشن ولی تو فقط میتونی بگی مهم نیست و جلوی گریتو بگیری
سویی:چرا جلو گریتو بگیری
ا.ت :چون آخرین بار باهاش با عصبانیت حرف نزنی
سویی :تو تا العان احساسی نبودی اینجوری حرف نزن
ا.ت :من فقط تمام مدت احساساتم رو پنهان کردم
(سویی هم عین آدنای بیشعور دور مون بغلش نکرد و رفت )
نرو
گفتم نیا
شوگا :بله
ا.ت:شوگا میخوام باهات حرف بزنم
شوگا :باشه
نیم ساعت بعد =
ا.ت:تو که با یکی دیگه بودی چرا بهم نگفتی
شوگا :ا.ت شاید درک نکنی ولی من نمی خوامش
ا.ت:تو
شوگا :من چی
ا.ت :هیچی
شوگا :واقعا ببخشید
ا.ت : مهم نیست
شوگا :من ازدواج نمیکنم ا.ت من عاشقتم
ا.ت:لازم نیست وقتی داری میری این حس تو بهم بگی
شوگا :من نمی رم با کسی که دوستش ندارم ازدواج نمی کنم
ا.ت:...........
ویو ا.ت :بعد از این که شوگا رفت روی نیمکت پارک نشستم و فقط گریم میومد
سویی :شوگا
شوگا :بله
سویی :خبری از ا.ت داری
شوگا :نه تا دیروز ندیدمش
سویی :آخه دیشب خونه نیومد
شوگا :یعنی چی
سویی:نمی دونم (باگریه)
شوگا :پیداش میکنم
ویو شوگا :بعد از گشتن کل سئول رفتم ی سر به پارکی که دیشب بودیم زدم ا.ت عین بچه گربه ها روی نیمکت خواب بود بغلش کردم و بردمش خونش
بعد از بیدار شدن ا.ت=
سویی:چرا دیشب تو پارک خوابت برد
ا. ت :حوصله دیشب رو ندارم
سویی :چرا
ا.ت:چون شوگا داره ازدواج میکنه فهمیدی (با داد)
سویی:چی
ا.ت :فهمیدی دیگه بهت گفتم
سویی:ولی به قیافش نمی اومد
ا.ت :همه آدما اگر عاشقتم باشن به هر شکلی بهت خیانت میکنن یا باعث سکشتن دلت میشن ولی تو فقط میتونی بگی مهم نیست و جلوی گریتو بگیری
سویی:چرا جلو گریتو بگیری
ا.ت :چون آخرین بار باهاش با عصبانیت حرف نزنی
سویی :تو تا العان احساسی نبودی اینجوری حرف نزن
ا.ت :من فقط تمام مدت احساساتم رو پنهان کردم
(سویی هم عین آدنای بیشعور دور مون بغلش نکرد و رفت )
نرو
گفتم نیا
۱۳.۵k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.