pt9
pt9
من این دختر رو با تمام وجودم میخواستم ولی میدونم اون حسی بهم نداره دلم نمیخواست ولش کنم و بیشتر خودمو چسبوندم بهش یه دفع خوابآلود برگشت طرفم و دستشو انداخت دور گردنم خندم گرفت کیوت شده بود همون موقع جایه تیرم درد گرفت که آهم در اومد و چشماشو باز کرد تو شوک بود
_____________
با صدا از خواب پریدم اولین چیزی که دیدم چهره کوک بود دستم دور گردنش بود فاصله صورتشو کم کرد طوری که ضربان قلبم رفت بالا و اگه حرف میزدم لبام به لباش برخورد میکرد که لبشو گذاشت رو لبام چشمام گرد شد ولی بعد بسته شد دستمو به سینش زدم جدا شد کوک:ممنون بابت دیشب بلند شدم تو:خواهش میکنم دستمو گرفت تو:درد نداری کوک:یکم تو:برات مسکن میارم ولی قبلش باید صبحونه بخوری میتونی بلند شی؟ کوک:آره بلند شد یکم قیافش رفت توهم کمک کردم لباس تنش کنه و بعد بردمش پایین نشوندمش رو صندلی صبحونه رو آوردن باهم خوردیم پانسمانشو عوض کردم یدونه دیگه بستم
پرش به دو هفته بعد
حوصلم به شدت سر رفته بود کوک هم خونه نبود زنگ زدم بهش تو:کوک کوک:چیشدع عروسک تو:میشه اجازه بدی برم بیرون؟ کوک:نه تو:کوک حوصلم سر رفته که یهو شیشه پنجره شکست گوشی از دستم افتاد و سیاهی
_________
یهو صدا شکستگی اومد نگران شدم چون قطع شد کوک:الو ا.ت الو سریع رفتم سمت خونه نگران شدم رسیدم که در باز بود نصفه بادیگاردا مرده بودن که یکیشون اومد سمتم کوک:اینجا چخبره؟ نگهبان:ا ارباب بهمون حمله شد آدمایه کای ریختن و... کوک:ای بی عرضه ها یه لگد بهش زدم نگهبان:ارباب خانومو بردن اینو شنیدم که یه سطل آب یخ ریختن رو سرم سریع رفتم سمت اتاقش همه جا شیشه خورده بود رو زمینم جای خون بود گوشیم زنگ خورد ناشناس بود مرده:سلام جناب جئون کوک:کای؟ کای:درست حدس زدی عروسکت پیشه منه از عصبانیت چشمام قرمز بود کوک:حروم زاده زن منو کجا بردی کای:دیدم نقطه ضعفت چیه میخوام خوش بگذرونم باهاش کوک:یه تار مو از سرش کم شه دست بهش بزنی میکشمت که قطع شد کوک:الووو جواب منو بده عوضی سریع گفتم ردیابیش کنن زنگ زدم به تهیونگ و یونگی تا بیان کوک:الو....
پرش به موقع ردیابی:
____________
من این دختر رو با تمام وجودم میخواستم ولی میدونم اون حسی بهم نداره دلم نمیخواست ولش کنم و بیشتر خودمو چسبوندم بهش یه دفع خوابآلود برگشت طرفم و دستشو انداخت دور گردنم خندم گرفت کیوت شده بود همون موقع جایه تیرم درد گرفت که آهم در اومد و چشماشو باز کرد تو شوک بود
_____________
با صدا از خواب پریدم اولین چیزی که دیدم چهره کوک بود دستم دور گردنش بود فاصله صورتشو کم کرد طوری که ضربان قلبم رفت بالا و اگه حرف میزدم لبام به لباش برخورد میکرد که لبشو گذاشت رو لبام چشمام گرد شد ولی بعد بسته شد دستمو به سینش زدم جدا شد کوک:ممنون بابت دیشب بلند شدم تو:خواهش میکنم دستمو گرفت تو:درد نداری کوک:یکم تو:برات مسکن میارم ولی قبلش باید صبحونه بخوری میتونی بلند شی؟ کوک:آره بلند شد یکم قیافش رفت توهم کمک کردم لباس تنش کنه و بعد بردمش پایین نشوندمش رو صندلی صبحونه رو آوردن باهم خوردیم پانسمانشو عوض کردم یدونه دیگه بستم
پرش به دو هفته بعد
حوصلم به شدت سر رفته بود کوک هم خونه نبود زنگ زدم بهش تو:کوک کوک:چیشدع عروسک تو:میشه اجازه بدی برم بیرون؟ کوک:نه تو:کوک حوصلم سر رفته که یهو شیشه پنجره شکست گوشی از دستم افتاد و سیاهی
_________
یهو صدا شکستگی اومد نگران شدم چون قطع شد کوک:الو ا.ت الو سریع رفتم سمت خونه نگران شدم رسیدم که در باز بود نصفه بادیگاردا مرده بودن که یکیشون اومد سمتم کوک:اینجا چخبره؟ نگهبان:ا ارباب بهمون حمله شد آدمایه کای ریختن و... کوک:ای بی عرضه ها یه لگد بهش زدم نگهبان:ارباب خانومو بردن اینو شنیدم که یه سطل آب یخ ریختن رو سرم سریع رفتم سمت اتاقش همه جا شیشه خورده بود رو زمینم جای خون بود گوشیم زنگ خورد ناشناس بود مرده:سلام جناب جئون کوک:کای؟ کای:درست حدس زدی عروسکت پیشه منه از عصبانیت چشمام قرمز بود کوک:حروم زاده زن منو کجا بردی کای:دیدم نقطه ضعفت چیه میخوام خوش بگذرونم باهاش کوک:یه تار مو از سرش کم شه دست بهش بزنی میکشمت که قطع شد کوک:الووو جواب منو بده عوضی سریع گفتم ردیابیش کنن زنگ زدم به تهیونگ و یونگی تا بیان کوک:الو....
پرش به موقع ردیابی:
____________
۱۲.۲k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.