pt8
pt8
حاضر شد رفت از پنجره نگاش کردم ساعت یک بود نمیدونم چرا نگرانش بودم گوشیشو جواب نمیداد از پنجره نگاه کردم که دیدم یه ماشین اومد تو خودش بود از ماشین پیاده شد انگار حالش خوب نبود رفتم سمت در در و باز کردم تمام تنش خونی بود افتاد تو بغلم تو:کوک کمکش کردم بردمش تو اتاق خوابوندمش رو تخت بازوش زخم بود و یه خراش رو شکمش بود حسابی عرق کرده بود رفتم یه آب گرم با حوله آوردم و وسایل پانسمان رو آوردم بلندش کردم لباساشو در آوردم دوباره خوابوندمش زخماشو پانسمان کردم انگار گولوله هم خورده بود اونم در آوردم و جاشو بخیه زدم بعد بدنشو پانسمان کردم دستمالو خیس کردم کشیدم رو تمام بدنش تا خون رویه بدنشو پاک کنم و عرقشو که دستمو گرفت کوک:چرا گذاشتی زنده بمونم تو میتونستی فرار کنی اون چی میگفت میخواست من برم؟راستم میگفت میتونستم ولی نمی تونم نمیدونم چرا ولی حس میکنم تنها کسیه که دارم تو:کجا برم؟جایو ندارم بعدشم من بی رحم نیستم که آدمه که داره جون میده رو بزارم برم دستمو نوازش کرد لبخندی زد که دندوناش معلوم شد اون اون الان خندید؟ آدمی که یه بارم خندشو ندیدم الان لبخند زد ولی چرا من دستم شل شد به خواب رفت آروم سرشو رو سینش گذاشتم تو:از حسم مطمئن نیستم ولی میدونم تو حسی به من نداری ولی فکر کنم دوست دارم کم کم چشمام گرم شد
__________
از خواب بیدار شدم هنوز درد داشتم رو مو اونوری کردم که با صحنه ای که دیدم یه لحظه انگار تو دلم قند ترشوح شد ا.ت کنارم رو تخت خوابیده بود پایین دستم بود و روش اونوری بود تکونی خوردم که جا تیرم درد گرفت سر صدا نکردم آروم نزدیک گردنش شدم موهاش رو صورتش بود موهاشو آروم کنار زدم تا راحت چهرشو ببینم
حاضر شد رفت از پنجره نگاش کردم ساعت یک بود نمیدونم چرا نگرانش بودم گوشیشو جواب نمیداد از پنجره نگاه کردم که دیدم یه ماشین اومد تو خودش بود از ماشین پیاده شد انگار حالش خوب نبود رفتم سمت در در و باز کردم تمام تنش خونی بود افتاد تو بغلم تو:کوک کمکش کردم بردمش تو اتاق خوابوندمش رو تخت بازوش زخم بود و یه خراش رو شکمش بود حسابی عرق کرده بود رفتم یه آب گرم با حوله آوردم و وسایل پانسمان رو آوردم بلندش کردم لباساشو در آوردم دوباره خوابوندمش زخماشو پانسمان کردم انگار گولوله هم خورده بود اونم در آوردم و جاشو بخیه زدم بعد بدنشو پانسمان کردم دستمالو خیس کردم کشیدم رو تمام بدنش تا خون رویه بدنشو پاک کنم و عرقشو که دستمو گرفت کوک:چرا گذاشتی زنده بمونم تو میتونستی فرار کنی اون چی میگفت میخواست من برم؟راستم میگفت میتونستم ولی نمی تونم نمیدونم چرا ولی حس میکنم تنها کسیه که دارم تو:کجا برم؟جایو ندارم بعدشم من بی رحم نیستم که آدمه که داره جون میده رو بزارم برم دستمو نوازش کرد لبخندی زد که دندوناش معلوم شد اون اون الان خندید؟ آدمی که یه بارم خندشو ندیدم الان لبخند زد ولی چرا من دستم شل شد به خواب رفت آروم سرشو رو سینش گذاشتم تو:از حسم مطمئن نیستم ولی میدونم تو حسی به من نداری ولی فکر کنم دوست دارم کم کم چشمام گرم شد
__________
از خواب بیدار شدم هنوز درد داشتم رو مو اونوری کردم که با صحنه ای که دیدم یه لحظه انگار تو دلم قند ترشوح شد ا.ت کنارم رو تخت خوابیده بود پایین دستم بود و روش اونوری بود تکونی خوردم که جا تیرم درد گرفت سر صدا نکردم آروم نزدیک گردنش شدم موهاش رو صورتش بود موهاشو آروم کنار زدم تا راحت چهرشو ببینم
۱۴.۵k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.