part

part:1

ات :
این روزا خیلی احساس دل درد و حالت تهوع دارم نمیدونم چم شده دیروز بدون اینکه به جونگکوک بگم رفتم دکتر گفت باید آزمایش بدم امروز وقتی جواب آزمایش رو دیدم شکه شدم فکر میکردم مشکل معده داشته باشم اصلا انتظار باردار بودن رو نداشتم نه من و نه جونگکوک آمادگی مادر و پدر شدن رو نداریم باید قبل از اینکه جونگکوک بویی ببره سقطش کنم

با شرایط زندگی ما واقعا نباید بچه دار بشیم آخه چجور با یه مافیا میشه یه بچه رو بزرگ کرد بزرگ کردنش خودش سخته چه برسه قرار باشه وسط خون و خون ریزی و قاچاق شراب و ویسکی بزرگ بشه جونگکوک اگه بفهمه مجبورم میکنه نگرش دارم ولی خودمم تهش دلم نمیاد بچم رو سقط کنم اگه سقطش کنم عذاب وجدان روانیم میکنه ولی اگه به دنیاش هم بیارم عذاب وجدان میگیرم که چرا تو این شرایط به دنیاش آوردم

جلوی میز ارایشم نشسته بودم زل زده بودم به جواب آزمایش که صدای نزدیک شدن به نفرو اتاق شنیدم سریع جواب آزمایش رو گذاشتم توی کشوی میز آرایشم

صدای در..
-بله؟
میتونم بیام داخل عسلم؟
اره بیا جونگکوک درو باز کرد عشق من چطوره خوبم تو چطوری
جونگکوک اومد بغلم کرد توی بغلش نفس عمیقی کشیدم عطر مورد علاقه منو زدی درسته؟
آره فقط بخاطر تو زدم
تو اگه این زبونتو نداشتی چیکار میکردی ؟ من بجز زبونم کلی آپشن دیگه دارم اونموقع از اونا استفاده میکردم جونگکوک لبامو بوسید مثلا این یکیش بود
بقیه آپشن هامو هم که خودت دیدی.. بله خودم همه آپشن ها تو دیدم
خوبه...امشب به یه مهمونی دعوت شدیم بانو به من افتخار همراهی میده؟ اره چرا که نه
ساعت هشت آماده باش بیب میام سراغت
_ الان کجا داری میری؟

بار اسلحم داره میرسه باید اونجا باشم گونه ی جونگکوک رو بوس کرد
_مواظب خودت باش

وقتی جونگکوک رفت منم شروع کردم به انتخاب کردن لباس بین دوتا لباس قرمز و سیاه مونده بودم



حس کردم جونگکوک از سیاهه بیشتر خوشش میاد پس سیاهه رو انتخاب کرد

داشتم ارایش میکردم که جونگکوک وارد اتاق شد

بیبی من آماده شدی؟
_دیگه اخراشه..

جونگکوک رفت سمت کمد و پیرهن و کتش رو عوض کرد یه پیرهن و کت مشکی پوشید چشمم به پیرهنی که درش آورده بود افتاد آستیناش خونی بود
آخه من چجور میتونم بچم رو تو این شرایط به دنیا بیارم اگه یه بهم بگه چرا بابام شبا دیر میاد وقتی هم میاد لباساش خونیه باید چی بگم بابات داشته قاچاق اسلحه میکرده هرکی هم بخواد جلوش رو بگیره میکشه...



ادامه دارد...
دیدگاه ها (۱۱)

part:2همینجوری زل زده بودم به جونگکوک و لباسش به شوهر جذابت ...

part:3جونگکوک هنوز خواب بود آروم و بدون سر صدا وسایلامو جمع ...

#کیم‌نامجون

#بی‌تی‌اس#غمگین#فیلم#تنهایی#آرزو#فیک#اسمات#ویدیو‌بی‌تی‌اس

پارت:۹ (پیوند اجباری)

برمیگردمپارت : 63_ میگم میتونم از سوال بپرسم_ اره میتونی ولی...

تیزر فیک زخـم عشق🌷︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵‌‌︵᷼⏜...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط