part

part:2

همینجوری زل زده بودم به جونگکوک و لباسش به شوهر جذابت داری نگاه میکنی؟
اره محو جذابیتت شده بودم جونگکوک لبخندی زد خب آماده ای با شوهر جذابت بیای اره بریم وارد پارکینگ امارت شدیم و سوار ماشین مورد علاقه من شدیم لامبورگینی مشکی با چراغای بنفش جونگکوک در ماشین رو برام باز کرد بفرمایید پرنسس سوار ماشین شدیم تو راه یک کلمه هم حرف نزدم فقط به بیرون نگاه میکردم بین دوراهی مونده بودم بهش بگم یا بدونه اینکه بفهمه سقطش کنم بالاخره رسیدیم به محل برگزاری مهمونی رفتیم پیش شریک های جونگکوک
یکی از شریکها جناب جئون شنیدم قراره مقدار زیادی الماس وارد کنید درسته ؟ بله قراره کل کامیون رو به عنوان کادو به همسرم بدم..
شریک پس قصد فروششون رو ندارید؟
نه ندارم
همون لحظه یکی از خدمه برامون شراب و مشروب آورد
عزیزم شراب میخوری یا مشروب؟؟
یکم مکث کردم چیزی نمیخورم چرا امشب میل ندارم حالت خوبه ؟ حس میکنم حالت زیاد خوب نیست اره خوبم نگران من نباش عشقم..
بعد مهمونی توی ماشین.. ات چی شده؟ هیچی نشده من کاری کردم ؟
باید تصمیمم رو میگرفتم به چشمای براقش که باهاشون زل زده بود به من نگاه کردم جونگکوک من میخوام ازت جدا بشم..
ماشین رو نگه داشت داد زد چرا ؟ مگه چی شده؟ با داد آروم باش من نگفتم اتفاقی افتاده گفتم میخوام ازت جدا بشم منم ازت پرسیدم چرا با داد زندگی کردن با تو پر از استرسه من نمیخوام تا آخر عمرم منتظر بمونم که شوهرم زنده برمیگرده خونه یا یکی از دشمناش میکشش مگه وقتی باهام ازدواج کردی همه ی اینا رو نمیدونستی ها؟
میدونستم ولی..
خودت این انتخابو کردی اومدنت با خودت بود و رفتنت دیگه با خودت نیست
این حرفارو زد و ماشین رو روشن کرد و رفتیم سمت عمارت توی راه حتی نگاشم نکردم میدونم هرکی باشه ناراحت میشه زنت بعد چند سال زندگی تازه یادش بیفته شوهرش مافیاعه و نمیتونه باهاش زندگی کنه وارد اتاقمون که شدیم لباسامو عوض کردم و بدون اینکه چیزی بگم روی تخت دراز کشیدم جونگکوک هم لباسشو عوض کرد و اومد روی تخت دراز کشیدم و منو از پشت بغل کرد شروع کرد به ناز کردن موهام نمیزارم بری من بهت این اجازه رو نمیدم که ترکم کنی
دوسش داشتم و این تصمیم رو بخاطر جفتمون گرفته بودم نمیخواستم ثمره عشقمون زندگیه پر استرسی داشته باشه
نزدیکای ساعت ۵ صبح بود که از خواب بیدار شدم جونگکوک ...


ادامه دارد....
امید وارم از این چند پارتی خوشتون اومده باشه

لطفا حمایت کنید تا انگیزه بگیرم و بیشتر فعالیت کنم.


ღ10

#چندپارتی#سناریو#فیک#اسمات
#بی‌تی‌اس
دیدگاه ها (۳)

part:3جونگکوک هنوز خواب بود آروم و بدون سر صدا وسایلامو جمع ...

......#جونگکوک#اسمات#سناریو#ویدیو#فان#اسمات

part:1ات :این روزا خیلی احساس دل درد و حالت تهوع دارم نمیدون...

#کیم‌نامجون

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 8 " ویو ا.ت : وقتی وارد ما...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_213خمیازه ای کشیدم و سمت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط