مروارید سفید
مروارید سفید
پارت¹
ویو ات:از خواب بلند شدم...لباسامو پوشیدم و تاکسی گرفتم و به دانشگاه رفتم.وارد دانشگاه که شدم لیا به سمتم اومد و سریع بغلم کرد.لیا خواهر استادمه و دوستم ..ندیدمش ولی اسمش کیم تهیونگه(جلسه اوله)...وارد کلاس که شدیم سره جام نشستم.دیدم یه پسری به سمت لیا رفت و موهاشو کشید..تعجب زیادی کردم...
جئون:بازم که دیدمت کیم(پوزخند)
لیا:ولم کن...
جئون:هنوز باهات کار دارم
به سمتش رفتم و زدم توی صورتش و لیا رو ول کرد
ات:گوه خوردی هنوز باهاش کار داری
جئون:(عصبی)
به سمتم اومد که دره کلاس باز شد..دست لیا رو گرفتم و روی صندلیش نشوندمش و رفتم روی صندلیم نشستم..استاده...لعنتی چه خوشتیپ بود...
کیم:سلام به تمام دانشجوهای عزیزم.کیم تهیونگ هستم و امیدوارم همگی باهم خوب باشیم
داشت درسشو میداد و منم خواب بودم...بعد از کلاس اومد سمتم و گفت بریم دفتر..رفتیم دفتر و هیچکس نبود...چسبوندم به دیوار
کیم:نبینم سره کلاس من بخوابی!
ات:باشه..
که ولم کردش و سریع از پیشش رفتم و رفتم توی کلاس...روی صندلیم نشستم که لیا اومد سمتم
لیا:چیشد؟
ات:هیچی..نمیدونستم داداشت اینقدر جذابه
لیا:بگو برای چی بردت دفتر؟
ات:چون سرکلاس خوابیدم
لیا:ودف...
کلاسا که تموم شدن دیگه به سمت خونه رفتم...
ویو تهیونگ:رفتم لیا رو سوار ماشین کردم و توی راه لیا داشت درباره ی روزی که داشت میگفت که..
لیا:با ات چیکار کردی؟
تهیونگ:جئون؟هیچی..فقط کاری کردم که حواسش به خودش باشه
لیا:اون فقط خوابش برد بهش کاری نداشته باش
تهیونگ:باشه...
لیا:ازش خوشت اومد؟
تهیونگ:ودف...نه
لیا:(لبخند شیطانی)میدونم خوشت اومده
تهیونگ:الان تو مدرکی داری که من دوسش دارم؟
لیا:نه(خنده)
تهیونگ:هعی...
لیا:دوستت دارم داداشیییی
تهیونگ:منم همینطوررررر
ویو ات:تا رسیدم خونه کوک به سمتم اومد و زد توی گوشم که منم زدم توی گوشش
ات:چته وحشی؟!
جئون:جلوی اون همه آدم برادرتو میزنیی؟؟
ات:آره تا یاد بگیره دوست منو نزنه
جئون:اون کثافت به من....
شرایط🌝
لایک:۱۰
کامنت:۵
لطفا حمایت کنید!♡
پارت¹
ویو ات:از خواب بلند شدم...لباسامو پوشیدم و تاکسی گرفتم و به دانشگاه رفتم.وارد دانشگاه که شدم لیا به سمتم اومد و سریع بغلم کرد.لیا خواهر استادمه و دوستم ..ندیدمش ولی اسمش کیم تهیونگه(جلسه اوله)...وارد کلاس که شدیم سره جام نشستم.دیدم یه پسری به سمت لیا رفت و موهاشو کشید..تعجب زیادی کردم...
جئون:بازم که دیدمت کیم(پوزخند)
لیا:ولم کن...
جئون:هنوز باهات کار دارم
به سمتش رفتم و زدم توی صورتش و لیا رو ول کرد
ات:گوه خوردی هنوز باهاش کار داری
جئون:(عصبی)
به سمتم اومد که دره کلاس باز شد..دست لیا رو گرفتم و روی صندلیش نشوندمش و رفتم روی صندلیم نشستم..استاده...لعنتی چه خوشتیپ بود...
کیم:سلام به تمام دانشجوهای عزیزم.کیم تهیونگ هستم و امیدوارم همگی باهم خوب باشیم
داشت درسشو میداد و منم خواب بودم...بعد از کلاس اومد سمتم و گفت بریم دفتر..رفتیم دفتر و هیچکس نبود...چسبوندم به دیوار
کیم:نبینم سره کلاس من بخوابی!
ات:باشه..
که ولم کردش و سریع از پیشش رفتم و رفتم توی کلاس...روی صندلیم نشستم که لیا اومد سمتم
لیا:چیشد؟
ات:هیچی..نمیدونستم داداشت اینقدر جذابه
لیا:بگو برای چی بردت دفتر؟
ات:چون سرکلاس خوابیدم
لیا:ودف...
کلاسا که تموم شدن دیگه به سمت خونه رفتم...
ویو تهیونگ:رفتم لیا رو سوار ماشین کردم و توی راه لیا داشت درباره ی روزی که داشت میگفت که..
لیا:با ات چیکار کردی؟
تهیونگ:جئون؟هیچی..فقط کاری کردم که حواسش به خودش باشه
لیا:اون فقط خوابش برد بهش کاری نداشته باش
تهیونگ:باشه...
لیا:ازش خوشت اومد؟
تهیونگ:ودف...نه
لیا:(لبخند شیطانی)میدونم خوشت اومده
تهیونگ:الان تو مدرکی داری که من دوسش دارم؟
لیا:نه(خنده)
تهیونگ:هعی...
لیا:دوستت دارم داداشیییی
تهیونگ:منم همینطوررررر
ویو ات:تا رسیدم خونه کوک به سمتم اومد و زد توی گوشم که منم زدم توی گوشش
ات:چته وحشی؟!
جئون:جلوی اون همه آدم برادرتو میزنیی؟؟
ات:آره تا یاد بگیره دوست منو نزنه
جئون:اون کثافت به من....
شرایط🌝
لایک:۱۰
کامنت:۵
لطفا حمایت کنید!♡
۱.۴k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.