𝓟𝓪𝓻𝓽 5 ☕🪶
𝓟𝓪𝓻𝓽 5 ☕🪶
جینک : خب کسی رو هم دوست داری؟
تهیونگ : ......
جینک : پس یکیرو دوست داری
نگاش کردم چشماشو ریز کرده بود
بلند زدم زیر خنده با بهت بهم نگاه میکرد
تهیونگ : دیوونه شدی پسر معلومه که نه اکه کسی بود بهت میگفتم
جینک : خیلی دیوونه ای
تهیونگ : مثل دوستمم
بغلش کردم
تهیونگ : خوشحالم که هستی
اونم بغلم کرد
جینک : منم همینطور
یهو صداش اومد
ا/ت : اگه عشق بازیتون تموم شد میتونیم بریم
برگشتم سمتش یه لباس سفید با یه کت لی مشکی و شلوار لی مشکی جذب پوشیده بود لباسشو داده بود تو شلوارش یه کوله ی مشکی هم رو دوشش بود چقدر بهش میومد
جینک : بریم تهیونگ پاشو
پاشدم
تهیونگ : کجا میخوایم بریم
ا/ت : میریم پارک
روبه جینک گفت
ا/ت : و برام بستنی میخری
جینک بهش خندید
جینک : باشه
تهیونگ : بریم
رفتیم سمت پارک شب بود به ساعتم نگاه کردم ساعت : 10:47 دقیقه بود
تهیونگ : کدوم پارک میخوایم بریم؟
ا/ت : همین پارک نزدیکه که یکم از اینجا دور تره
تهیونگ : هوم
..............
جینک : رسیدیم
به پارک نگاه کردم تاریک و خلوت یه مغازه اون جلو بود اون فقط باز بود از اونجا نور میومد باد شدیدی شروع به وزیدن کرد
تهیونگ : میگم سرد نیستش
ا/ت و جینک : نه
جینک : من میرم برات بستنی بخرم شما هم برید روی اون صندلی بشینید تهیونگ تو هم بستنی میخوری؟
تهیونگ : چرا که نه اونم وقتی تو بخری
ا/ت : دمت گرم
جینک : باشه دیگه دارم براتون
ا/ت اداشو در اورد
جینک : بیا اینجا
اومد پشت من
ا/ت : اگه تونستی بیا بزن
جینک : بلاخره میریم خونه دیگه
ا/ت : حالا تا اونموقع
تهیونگ : 2 تا بستنیه دیگه اگه نخری تورو بستنی میکنیم
بهم خندید
جینک : برای تو هم دارم تهیونگ
منم بهش خندیدم
تهیونگ : باشه
رفتش
ا/ت : بیا بشینیم
رفتیم رو صندلی نشستیم
ا/ت : یه سوال بپرسم؟
تهیونگ : البته
ا/ت : ببینم کسی تو زندگیت هست؟
چرا این سوالو میپرسه
تهیونگ : نه نیست
ا/ت : عجیبه
تهیونگ : کجاش عجیبه؟
ا/ت : سنت خیلی بالا رفته داری میتُرشی
تهیونگ : هی
ا/ت : چیه مگه دروغ میگم
تهیونگ : خودت چرا ازدواج نمیکنی؟
ا/ت : نوچ خوشم نمیاد
تهیونگ : عه نه بابا
با صدایی که اومد به بالا نگاه کردیم 4 تا پسر بودن
پسر 1 : ببینم شما 2 تا اینجا چیکار میکنید
تهیونگ : به تو چه
ا/ت : باید از تو اجازه بگیریم؟
پسر 2 : ببینم خوشگله خیلی زبون داریا
ا/ت : به تو چه
پسر 1 : هی پسر ببین این دختره رو به ما بده بعد ولت میکنیم
تهیونگ : چی گفتی مرتیکه
پاشدم که ا/تم همزمان با من پاشد
تهیونگ : یک بار دیگه حرفتو تکرار کن
پسر 2 : گفتش دختره رو بده به ما
پسر 1 : تاحالا دختر به این خشگلی پیدا نکردیم از دستشم نمیدیم
ا/ت : برو گمشو دنبال یکی دیگه
اومدن جلو تر
تهیونگ : ببینید یا برید یا مجبور میشم یجور دیگه بفرستمتون برید
پسره 3 : مثلا چجوری؟
رفتم جلوتر یکی کوبودم تو صورتش لعنتیا 5 تا بودن خواستن بریزن سرم که ا/ت منو کنار زد بهش نگاه کردم دستش چاقو بود با چشمای گرد شده بهش نگاه میکردم
ا/ت : یا برید یا بمیرید
چاقو رو گرفته بود جلوشون یکی اومد جلو تا چاقو رو ازش بگیره که رو دستش خراش انداخت
ا/ت : گُمشید ( با داد )
پسره 1 : بازم میام ولت نمیکنم
فرار کردن
تهیونگ : ا/ت اون چاقو رو
چاقو رو گرفت سمت من دستام بردم بالا
ا/ت : اینو میگی؟
تهیونگ : آ آره
ا/ت : بیا واسه تو لازمت میشه من چند تا دارم
تهیونگ : چندتااا؟
ا/ت : آره یه 5 تایی میشه بیا این مال تو دیدی که بدرد میخوره
ازش گرفتم
تهیونگ : ممنونم
ا/ت : قابلتو نداشت
جینک اومد 3 تا بستنی دستش بود
جینک : بفرمایید
ازش گرفتیم
جینک : خب من نبودم چیکارا کردید؟
تهیونگ : خب
نزاشت حرفمو بگم
ا/ت : هیچی نشد نشستیم
چرا نگفت چیشده
جینک : خوبه
شروع کردم به خوردن چقدر خومزه بود
تهیونگ : وای این چقدر خوشمزس
جینک : آره بعضی شبا با ا/ت یواشکی میزنیم بریم و میایم اینجا
ا/ت : همیشه هم جینک حساب میکنه
تهیونگ : از این به بعد منم باهاتون میام
جینک : آره بیا خیلی حال میده
برگشت رو به ا/ت
ا/ت ویو
برگشت رو به من
جینک : ا/ت بریم همونجا
ا/ت : کجا
جینک : همون جای همیشگی
ا/ت : اوه آره
تهیونگ : کجا؟
ا/ت : سوپرایزه
جینک : خب کسی رو هم دوست داری؟
تهیونگ : ......
جینک : پس یکیرو دوست داری
نگاش کردم چشماشو ریز کرده بود
بلند زدم زیر خنده با بهت بهم نگاه میکرد
تهیونگ : دیوونه شدی پسر معلومه که نه اکه کسی بود بهت میگفتم
جینک : خیلی دیوونه ای
تهیونگ : مثل دوستمم
بغلش کردم
تهیونگ : خوشحالم که هستی
اونم بغلم کرد
جینک : منم همینطور
یهو صداش اومد
ا/ت : اگه عشق بازیتون تموم شد میتونیم بریم
برگشتم سمتش یه لباس سفید با یه کت لی مشکی و شلوار لی مشکی جذب پوشیده بود لباسشو داده بود تو شلوارش یه کوله ی مشکی هم رو دوشش بود چقدر بهش میومد
جینک : بریم تهیونگ پاشو
پاشدم
تهیونگ : کجا میخوایم بریم
ا/ت : میریم پارک
روبه جینک گفت
ا/ت : و برام بستنی میخری
جینک بهش خندید
جینک : باشه
تهیونگ : بریم
رفتیم سمت پارک شب بود به ساعتم نگاه کردم ساعت : 10:47 دقیقه بود
تهیونگ : کدوم پارک میخوایم بریم؟
ا/ت : همین پارک نزدیکه که یکم از اینجا دور تره
تهیونگ : هوم
..............
جینک : رسیدیم
به پارک نگاه کردم تاریک و خلوت یه مغازه اون جلو بود اون فقط باز بود از اونجا نور میومد باد شدیدی شروع به وزیدن کرد
تهیونگ : میگم سرد نیستش
ا/ت و جینک : نه
جینک : من میرم برات بستنی بخرم شما هم برید روی اون صندلی بشینید تهیونگ تو هم بستنی میخوری؟
تهیونگ : چرا که نه اونم وقتی تو بخری
ا/ت : دمت گرم
جینک : باشه دیگه دارم براتون
ا/ت اداشو در اورد
جینک : بیا اینجا
اومد پشت من
ا/ت : اگه تونستی بیا بزن
جینک : بلاخره میریم خونه دیگه
ا/ت : حالا تا اونموقع
تهیونگ : 2 تا بستنیه دیگه اگه نخری تورو بستنی میکنیم
بهم خندید
جینک : برای تو هم دارم تهیونگ
منم بهش خندیدم
تهیونگ : باشه
رفتش
ا/ت : بیا بشینیم
رفتیم رو صندلی نشستیم
ا/ت : یه سوال بپرسم؟
تهیونگ : البته
ا/ت : ببینم کسی تو زندگیت هست؟
چرا این سوالو میپرسه
تهیونگ : نه نیست
ا/ت : عجیبه
تهیونگ : کجاش عجیبه؟
ا/ت : سنت خیلی بالا رفته داری میتُرشی
تهیونگ : هی
ا/ت : چیه مگه دروغ میگم
تهیونگ : خودت چرا ازدواج نمیکنی؟
ا/ت : نوچ خوشم نمیاد
تهیونگ : عه نه بابا
با صدایی که اومد به بالا نگاه کردیم 4 تا پسر بودن
پسر 1 : ببینم شما 2 تا اینجا چیکار میکنید
تهیونگ : به تو چه
ا/ت : باید از تو اجازه بگیریم؟
پسر 2 : ببینم خوشگله خیلی زبون داریا
ا/ت : به تو چه
پسر 1 : هی پسر ببین این دختره رو به ما بده بعد ولت میکنیم
تهیونگ : چی گفتی مرتیکه
پاشدم که ا/تم همزمان با من پاشد
تهیونگ : یک بار دیگه حرفتو تکرار کن
پسر 2 : گفتش دختره رو بده به ما
پسر 1 : تاحالا دختر به این خشگلی پیدا نکردیم از دستشم نمیدیم
ا/ت : برو گمشو دنبال یکی دیگه
اومدن جلو تر
تهیونگ : ببینید یا برید یا مجبور میشم یجور دیگه بفرستمتون برید
پسره 3 : مثلا چجوری؟
رفتم جلوتر یکی کوبودم تو صورتش لعنتیا 5 تا بودن خواستن بریزن سرم که ا/ت منو کنار زد بهش نگاه کردم دستش چاقو بود با چشمای گرد شده بهش نگاه میکردم
ا/ت : یا برید یا بمیرید
چاقو رو گرفته بود جلوشون یکی اومد جلو تا چاقو رو ازش بگیره که رو دستش خراش انداخت
ا/ت : گُمشید ( با داد )
پسره 1 : بازم میام ولت نمیکنم
فرار کردن
تهیونگ : ا/ت اون چاقو رو
چاقو رو گرفت سمت من دستام بردم بالا
ا/ت : اینو میگی؟
تهیونگ : آ آره
ا/ت : بیا واسه تو لازمت میشه من چند تا دارم
تهیونگ : چندتااا؟
ا/ت : آره یه 5 تایی میشه بیا این مال تو دیدی که بدرد میخوره
ازش گرفتم
تهیونگ : ممنونم
ا/ت : قابلتو نداشت
جینک اومد 3 تا بستنی دستش بود
جینک : بفرمایید
ازش گرفتیم
جینک : خب من نبودم چیکارا کردید؟
تهیونگ : خب
نزاشت حرفمو بگم
ا/ت : هیچی نشد نشستیم
چرا نگفت چیشده
جینک : خوبه
شروع کردم به خوردن چقدر خومزه بود
تهیونگ : وای این چقدر خوشمزس
جینک : آره بعضی شبا با ا/ت یواشکی میزنیم بریم و میایم اینجا
ا/ت : همیشه هم جینک حساب میکنه
تهیونگ : از این به بعد منم باهاتون میام
جینک : آره بیا خیلی حال میده
برگشت رو به ا/ت
ا/ت ویو
برگشت رو به من
جینک : ا/ت بریم همونجا
ا/ت : کجا
جینک : همون جای همیشگی
ا/ت : اوه آره
تهیونگ : کجا؟
ا/ت : سوپرایزه
۴۱۳.۹k
۲۹ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.