ایدلانه سیاه ( پارته چهار )
ایدلانه سیاه ( پارته چهار )
ویو: سانزو
وقتی رفتیم بیرون با دیدنه اون صحنه بدجور خندم گرفته بود
ران رویه زانوهاش نشسته بود و سرشو محکم گرفته بود و جمع شده بود تو خودش و کوکوام با یه سینیه اهنی که دیگه صاف نبود و گردیه سره ران روش افتاده بود تو دستش وایساده بود وقتی خندیدم هردوشون با تعجب بهم خیره شدن ران بلند شد و لباساشو صاف کرد و کوکوهم سینی رو انداخت داخله سطله اشغال یرگشتم تا به ریندو بگم بریم و سواره ماشین شیم ولی نبود یکمی تعجب کردم و سرم رو دور تا دوره خونه چرخوندم
کوکو: دنباله چی میگردی
سانزو: ریندو کجا رفت تا چند دیقه پیش همینجا بود که
ران: بابا اون به اون بزرگی شکلات که نیست گم شه حتما رفته دستشویی
سانزو: اهوم منطقیه اما من یادت رفته من دره دستشویی رو کاکوچو از دو ساعت پیشه قفل کردم ممکن نیست دستشویی باشه
ران: احمقققق اگه بمیره چییییی
سانزو: نترس بابا درو شکست امد بیرون
کوکو: ای خدایا شفاشون بده
دوباره یادم افتاد ریندو نیست و بازم شروع کردم گشتم
رفتم تو حیاط که صداشو از داخله ماشین شنیدم وقتی برگشتم سمتش برام دست تکون داد
ریندو: هویییییی پشمککککککک اون دوتارم بگو بیا بریم دیرمون میشه ها
رفتم داخل و بهشون خیره شدم
سانزو: بیاین بریم بابا اسکلمون کرده تو ماشین منتظرمون بود
ران: ههههه اخیش
ولی دلم سوخت برات
سوار ماشین شدیم و من پشته فرمون بودم دیشب خوب نخابیده بودم و چشام مدام میرفت روهم و بیدار میشدم تا جایی که دیگه کامل خوابم برد با بوقه ماشین پاشدم وقتی رو به رومو دیدم یه کامیون مستقیم داشت میومد سمتمون این اسکلام داشتن داد میکشیدن که فرمونو چرخوندم و جونه سالم به در بردیم زدم کنار تا ران بشینه جام....
( اون دوتارم از بیمارستان برگردم پارت میدم با تشکر )
ویو: سانزو
وقتی رفتیم بیرون با دیدنه اون صحنه بدجور خندم گرفته بود
ران رویه زانوهاش نشسته بود و سرشو محکم گرفته بود و جمع شده بود تو خودش و کوکوام با یه سینیه اهنی که دیگه صاف نبود و گردیه سره ران روش افتاده بود تو دستش وایساده بود وقتی خندیدم هردوشون با تعجب بهم خیره شدن ران بلند شد و لباساشو صاف کرد و کوکوهم سینی رو انداخت داخله سطله اشغال یرگشتم تا به ریندو بگم بریم و سواره ماشین شیم ولی نبود یکمی تعجب کردم و سرم رو دور تا دوره خونه چرخوندم
کوکو: دنباله چی میگردی
سانزو: ریندو کجا رفت تا چند دیقه پیش همینجا بود که
ران: بابا اون به اون بزرگی شکلات که نیست گم شه حتما رفته دستشویی
سانزو: اهوم منطقیه اما من یادت رفته من دره دستشویی رو کاکوچو از دو ساعت پیشه قفل کردم ممکن نیست دستشویی باشه
ران: احمقققق اگه بمیره چییییی
سانزو: نترس بابا درو شکست امد بیرون
کوکو: ای خدایا شفاشون بده
دوباره یادم افتاد ریندو نیست و بازم شروع کردم گشتم
رفتم تو حیاط که صداشو از داخله ماشین شنیدم وقتی برگشتم سمتش برام دست تکون داد
ریندو: هویییییی پشمککککککک اون دوتارم بگو بیا بریم دیرمون میشه ها
رفتم داخل و بهشون خیره شدم
سانزو: بیاین بریم بابا اسکلمون کرده تو ماشین منتظرمون بود
ران: ههههه اخیش
ولی دلم سوخت برات
سوار ماشین شدیم و من پشته فرمون بودم دیشب خوب نخابیده بودم و چشام مدام میرفت روهم و بیدار میشدم تا جایی که دیگه کامل خوابم برد با بوقه ماشین پاشدم وقتی رو به رومو دیدم یه کامیون مستقیم داشت میومد سمتمون این اسکلام داشتن داد میکشیدن که فرمونو چرخوندم و جونه سالم به در بردیم زدم کنار تا ران بشینه جام....
( اون دوتارم از بیمارستان برگردم پارت میدم با تشکر )
۴.۰k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.