دراز کشیدم و به شبِ کویر خیره شدم؛ به آن پرده سیاه که کشیده بودند روی همهچیز تا خدا نبیند چه بلایی دارد سرمان میآید...- دیدم هر آنچه دیدنش اندوه و ماتم است