سلااام چطورینننن؟ خوبین؟ مدرسه چطوره:)
سلااام چطورینننن؟ خوبین؟ مدرسه چطوره:)
پارت ۲۵
پذیرایی*
هفت صبح *
همه دور هم جمع شده بودند سه دختر و پنج پسر*
+خب اول شما شروع کنید امیدوارم که تعدادتون تموم شده باشه
_اره همین پنج نفریم
&میشه بدونم به چه دلیلی ما نتونستیم ببینیمتون ؟
*و در ضمن نارا ؟ تو چطوری باور کردی که اونا یه معجون خوردن و غیب شدن ؟
+خب فکر کردم درسته واقعی به نظر میومد
_ دیدی ما واقعیت گفتیم خب
*آره بابا اصلا با شما ۴ تا صحبت کردن جوابی نمیده ولی با این چرا
یونا بعد حرفش به تهیونگ اشاره کرد اون از همشون ضعیف تر بود و سریع خیلی چیزا رو میداد
&یونا درست میگه اون از همه ضعیف تره
+بچه ها مگه گروگان گرفتیم؟ اروم باشین
^خیلی ممنون که با درکی
+حرف نزن تو من فقط میدونم اگه اینا شروع کنن باهات حرف زدن دیوانه میشی
#ازت شکایت میکنم ببین چیکار کردی
*ببخشید میخواستی منو نمیترسوندی
#وقتی میترسی باید گلدون ارزشمند بزنی تو سر یه نفر؟
*از خودم دفاع کردم
#آره ولی خسارتش رو بدی
*مم نمیفهمم با اون ضربه ای که من زدم تو باید کما باشی نه اینجا با من کل کل کنی
#معجون
*آره بابا شما معجون خوردین تبدیل شدین به همچین چیز هایی
+بحث نکن عه خب چند نفریم آین توی خونه؟
&نارا منطقی فکر کن ما چند روزه اینجاییم و ندیدیمشون این خیلی عجیبه
+باشه خب من نمیدونم حالم خوب نی یه لوستر داشت میفتاد روم و ...درک کنین
*به صورت عادی تو سردرگمی به صورت غیر عادی دیگه چی میشه....
یونا و بعد این حرفش به اون پنج تا پسر نگاه کرد
#شمام سیمات قاطیته
اگه یونا قرار بود اونا رو تخریب کنه یکی از این سمت بود که آماده تخریب کردن باشه یونگی و یونا دقیقاً روبروی هم قرار داشتن و داشتن با حرفاشون با هم کشتی می گرفتند....
پارت ۲۵
پذیرایی*
هفت صبح *
همه دور هم جمع شده بودند سه دختر و پنج پسر*
+خب اول شما شروع کنید امیدوارم که تعدادتون تموم شده باشه
_اره همین پنج نفریم
&میشه بدونم به چه دلیلی ما نتونستیم ببینیمتون ؟
*و در ضمن نارا ؟ تو چطوری باور کردی که اونا یه معجون خوردن و غیب شدن ؟
+خب فکر کردم درسته واقعی به نظر میومد
_ دیدی ما واقعیت گفتیم خب
*آره بابا اصلا با شما ۴ تا صحبت کردن جوابی نمیده ولی با این چرا
یونا بعد حرفش به تهیونگ اشاره کرد اون از همشون ضعیف تر بود و سریع خیلی چیزا رو میداد
&یونا درست میگه اون از همه ضعیف تره
+بچه ها مگه گروگان گرفتیم؟ اروم باشین
^خیلی ممنون که با درکی
+حرف نزن تو من فقط میدونم اگه اینا شروع کنن باهات حرف زدن دیوانه میشی
#ازت شکایت میکنم ببین چیکار کردی
*ببخشید میخواستی منو نمیترسوندی
#وقتی میترسی باید گلدون ارزشمند بزنی تو سر یه نفر؟
*از خودم دفاع کردم
#آره ولی خسارتش رو بدی
*مم نمیفهمم با اون ضربه ای که من زدم تو باید کما باشی نه اینجا با من کل کل کنی
#معجون
*آره بابا شما معجون خوردین تبدیل شدین به همچین چیز هایی
+بحث نکن عه خب چند نفریم آین توی خونه؟
&نارا منطقی فکر کن ما چند روزه اینجاییم و ندیدیمشون این خیلی عجیبه
+باشه خب من نمیدونم حالم خوب نی یه لوستر داشت میفتاد روم و ...درک کنین
*به صورت عادی تو سردرگمی به صورت غیر عادی دیگه چی میشه....
یونا و بعد این حرفش به اون پنج تا پسر نگاه کرد
#شمام سیمات قاطیته
اگه یونا قرار بود اونا رو تخریب کنه یکی از این سمت بود که آماده تخریب کردن باشه یونگی و یونا دقیقاً روبروی هم قرار داشتن و داشتن با حرفاشون با هم کشتی می گرفتند....
۸.۰k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.