پارت ۲۶
پارت ۲۶
+باشه بگذریم دیگه اتفاقیه که افتاده بیای با هم کنار بیای ما دو هفته دیگه اینجاییم بیاین شاد باشیم
_این نظریه رو دوست داشتم
+اولین کار برای آشنایی بیرون رفتنه
_لغو شد
یونا به کوک نگاه کرد
*اونوقت چرا ؟من میگم بریم بیرون خیلی دوست دارم شما رو هم با خودم ببرم
همین حرف نشون داد که همه اعضا و مجبورن از خونه خارج شن البته کلی اصرار کردنااا ولی آخر با حرفهای یونا دهن تک تکشون بسته میشد به جز یونگی که آماده تمام حرفاش بود و به تمام تلنگر هایی که میزد رو جواب پس میداد و آخرش این دوتا رو از هم جدا کردن تا بتونن برن آماده شن اما مشکلی وجود داشت کی وسط تابستون کلاه میزاره سرش ؟مطمئناً این پنج تا پسر که سه تا دختر قرار بود باهاشون برن شهربازی ولی خب اونا تا اینجا راضی شدن و اگه با کلاه ها راضی می بودن پس اوکی بود بعد رفتن این گروه که با کلی داد و بیداد به اتمام رسید بالاخره جیمین و نامجون تونستن کارشون رو شروع کنن و یه سری چیزا بفهمن
سوی دیگر*
قلعه گروه ال مخفف آزادی الینا*
الینا روی صندلی مورد علاقش نشسته بود و با عصبانیت به اطراف نگاه میکرد از این متنفر بود که فقط توی اینجا میتونست حالت زنده داشته باشه
!شما هیچ کس رو پیدا نکردید؟ غیر ممکنه بعد این همه قرن کسی پیدا نشه
/میدونیم خانم ما همه جارو گشتم هیچ کس پیدا نشد هیچ کس
!شاید شما اینقدر بی عرضه این که نمیتونین کسی رو پیدا کنید اگه میتونستم از اینجا خارج شم حتما یکی پیدا میکردم ولی نمیتونم چون که نابود میشم و فقط شبا میتونم بیام بیرون
/بانو ارامشتون رو حفظ کنین ما یه نفرو پیدا میکنیم یه نفر مناسب رو
!امیدوارم
الینا امیدوار بود خیلی درسته که الینا فقط روی صندلی نشسته بود اما به تمام گروه ال متصل بود و هر چیزی که میتونستن ببینن و الینا هم میدید پس الینا متوجه شد که قسمتی از گروهش دارند یک گروه رک همراهی میکنن پنج پسر و دختر الینا اولش میگفت اینا چرا باید دنبال این گروه باشم اما با برگشتن یکی از دخترا و بدیدن چهرش لبخند ترسناکی زد درست حدس زده بود یکی بعد از قرن ها دوباره مثل خودش متولد شده بود و خب گروهش قرار بود اونو بیارن پیشش.....
+باشه بگذریم دیگه اتفاقیه که افتاده بیای با هم کنار بیای ما دو هفته دیگه اینجاییم بیاین شاد باشیم
_این نظریه رو دوست داشتم
+اولین کار برای آشنایی بیرون رفتنه
_لغو شد
یونا به کوک نگاه کرد
*اونوقت چرا ؟من میگم بریم بیرون خیلی دوست دارم شما رو هم با خودم ببرم
همین حرف نشون داد که همه اعضا و مجبورن از خونه خارج شن البته کلی اصرار کردنااا ولی آخر با حرفهای یونا دهن تک تکشون بسته میشد به جز یونگی که آماده تمام حرفاش بود و به تمام تلنگر هایی که میزد رو جواب پس میداد و آخرش این دوتا رو از هم جدا کردن تا بتونن برن آماده شن اما مشکلی وجود داشت کی وسط تابستون کلاه میزاره سرش ؟مطمئناً این پنج تا پسر که سه تا دختر قرار بود باهاشون برن شهربازی ولی خب اونا تا اینجا راضی شدن و اگه با کلاه ها راضی می بودن پس اوکی بود بعد رفتن این گروه که با کلی داد و بیداد به اتمام رسید بالاخره جیمین و نامجون تونستن کارشون رو شروع کنن و یه سری چیزا بفهمن
سوی دیگر*
قلعه گروه ال مخفف آزادی الینا*
الینا روی صندلی مورد علاقش نشسته بود و با عصبانیت به اطراف نگاه میکرد از این متنفر بود که فقط توی اینجا میتونست حالت زنده داشته باشه
!شما هیچ کس رو پیدا نکردید؟ غیر ممکنه بعد این همه قرن کسی پیدا نشه
/میدونیم خانم ما همه جارو گشتم هیچ کس پیدا نشد هیچ کس
!شاید شما اینقدر بی عرضه این که نمیتونین کسی رو پیدا کنید اگه میتونستم از اینجا خارج شم حتما یکی پیدا میکردم ولی نمیتونم چون که نابود میشم و فقط شبا میتونم بیام بیرون
/بانو ارامشتون رو حفظ کنین ما یه نفرو پیدا میکنیم یه نفر مناسب رو
!امیدوارم
الینا امیدوار بود خیلی درسته که الینا فقط روی صندلی نشسته بود اما به تمام گروه ال متصل بود و هر چیزی که میتونستن ببینن و الینا هم میدید پس الینا متوجه شد که قسمتی از گروهش دارند یک گروه رک همراهی میکنن پنج پسر و دختر الینا اولش میگفت اینا چرا باید دنبال این گروه باشم اما با برگشتن یکی از دخترا و بدیدن چهرش لبخند ترسناکی زد درست حدس زده بود یکی بعد از قرن ها دوباره مثل خودش متولد شده بود و خب گروهش قرار بود اونو بیارن پیشش.....
۵.۵k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.