پارت ۵۶
پارت ۵۶
#تهیونگ
نگاهش کردم و دستمو دور کمرش بردم و به خودم چسپوندمش و لبام محکم گذاشتم روی لباش و همزمان دستمو گذاشته بودم روی گردنش !! پس اونم بهم علاقه داره .. من احمق چرا انقدر میترسیدم.. ازم جدا شد و بعد بغلم کرد .. منم محکم بغلش کردم و دستمو میبردم توی موهاش و نوازش میکردم ..
من: میترسیدم که منو رد کنی !! احساس میکردم حالا که دو نفر بهت اعتراف کردن دیگه احساسات من اونقدری ارزش نداشته باشه !!
#جیمین
( جیمین شاهد همه ی صحنه ها بوده .. از دعوای جویی و تهیونگ و اعترافش )
نا امید از توی کمپانی اومدم بیرون .. بارون میومد ! دلم میخواست تا خونه پیاده برم !! کلاه کپ رو کردم سرم و ماسک رو زدم بعد کلاه هودیم رو کردم سرم و راه میرفتم زیر بارون .. مردمو می دیدم که توی پیاده رو ها میدوییدن که خیس نشن !! واقعا ما ( بی تی اس ) هیچ وقت نتونستیم مثل مردم عادی زندگی کنیم !! حق نداریم مثل مردم عادی اشتباه کنیم .. یا حتی عاشق بشیم !! اره !! عشق آرمی ها برای من بسه ! جویی عشق تو در برابر عشقی که آرمی ها بهم میدن هیچه !! گرچه یه مدت قلبمو لرزوندی ولی همین جا تموم میشه!! من میشم اوپات ! عشقم رو دفن میکنم .. چون بهش نیازی ندارم ! آرمی ها برام کفایت میکنه..
نامجون بهم زنگ زد قرار بود باهم کاری رو انجام بدیم ولی بهش گفتم الان تو مودش نیستم !! رسیدم خونه .. لباسای خیسم رو انداختم توی ماشین و خودم رفتم حموم !! توی حموم یه لرزی افتاد توی بدنم و حالم خوب نبود . سرما خوردم . سریع از حموم اومدم بیرون و لباسم رو پوشیدم . سرم گیج میرفت و همه چیو تار می دیدم! بیهوش شدم روی تخت ...
#نامجون
نگران جیمین شدم ! صداش خیلی ناراحت بود .. نکنه مریض شده .. رفتم خونه اش آیفون رو زدم .. بعد از ۲ دقیقه دیدم در باز شد . رفتم تو و دیدم جیمین بی هوش افتاده روی زمین ..
من: یا .. جیمین شی !! بیدار شو .. تب داری جیمین !!
جیمین: اوه .. ه..هیونگ ! اومدی !؟
من: ششش چیکار کردی با خودت!! رفتی زیر بارون درسته ؟ بیا.. بیا برو روی تخت بخواب تا یکمی نفست جا بیاد .
کمکش کردم روی تخت دراز کشید . چون چندین بار این اتفاق افتاده بود برای اعضا تو دوران کارآموزی.. دیگه میدونستم باید چیکار کنم ! رفتم کیسه یخ رو اوردم و روی صورت و دستاش میزاشتم ..
من: یااا جیمین شی !! چی انقدر بهت فشار آورده که به این روز افتادی ؟!!
نمیتونست حرف بزنه . تشنه اش بود براش آب اوردم تا بخوره بعد از یه چهل دقیقه به هوش اومد...
من: جیمین !! بیدار شدی؟ .. آه چیکار کردی با خودت ..
جیمین: اوه هیونگ !! ببخش توی زحمت افتادی .. دلم میخواست زیر بارون قدم بزنم .. هه! نمیدونستم انقدر ضعیفم!! .. من خوبم هیونگ ممنونم که اومدی پیشم .. حقا که لیدری فقط برازنده توعه .. مراقب همه هستی هیونگ !!
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#تهیونگ
نگاهش کردم و دستمو دور کمرش بردم و به خودم چسپوندمش و لبام محکم گذاشتم روی لباش و همزمان دستمو گذاشته بودم روی گردنش !! پس اونم بهم علاقه داره .. من احمق چرا انقدر میترسیدم.. ازم جدا شد و بعد بغلم کرد .. منم محکم بغلش کردم و دستمو میبردم توی موهاش و نوازش میکردم ..
من: میترسیدم که منو رد کنی !! احساس میکردم حالا که دو نفر بهت اعتراف کردن دیگه احساسات من اونقدری ارزش نداشته باشه !!
#جیمین
( جیمین شاهد همه ی صحنه ها بوده .. از دعوای جویی و تهیونگ و اعترافش )
نا امید از توی کمپانی اومدم بیرون .. بارون میومد ! دلم میخواست تا خونه پیاده برم !! کلاه کپ رو کردم سرم و ماسک رو زدم بعد کلاه هودیم رو کردم سرم و راه میرفتم زیر بارون .. مردمو می دیدم که توی پیاده رو ها میدوییدن که خیس نشن !! واقعا ما ( بی تی اس ) هیچ وقت نتونستیم مثل مردم عادی زندگی کنیم !! حق نداریم مثل مردم عادی اشتباه کنیم .. یا حتی عاشق بشیم !! اره !! عشق آرمی ها برای من بسه ! جویی عشق تو در برابر عشقی که آرمی ها بهم میدن هیچه !! گرچه یه مدت قلبمو لرزوندی ولی همین جا تموم میشه!! من میشم اوپات ! عشقم رو دفن میکنم .. چون بهش نیازی ندارم ! آرمی ها برام کفایت میکنه..
نامجون بهم زنگ زد قرار بود باهم کاری رو انجام بدیم ولی بهش گفتم الان تو مودش نیستم !! رسیدم خونه .. لباسای خیسم رو انداختم توی ماشین و خودم رفتم حموم !! توی حموم یه لرزی افتاد توی بدنم و حالم خوب نبود . سرما خوردم . سریع از حموم اومدم بیرون و لباسم رو پوشیدم . سرم گیج میرفت و همه چیو تار می دیدم! بیهوش شدم روی تخت ...
#نامجون
نگران جیمین شدم ! صداش خیلی ناراحت بود .. نکنه مریض شده .. رفتم خونه اش آیفون رو زدم .. بعد از ۲ دقیقه دیدم در باز شد . رفتم تو و دیدم جیمین بی هوش افتاده روی زمین ..
من: یا .. جیمین شی !! بیدار شو .. تب داری جیمین !!
جیمین: اوه .. ه..هیونگ ! اومدی !؟
من: ششش چیکار کردی با خودت!! رفتی زیر بارون درسته ؟ بیا.. بیا برو روی تخت بخواب تا یکمی نفست جا بیاد .
کمکش کردم روی تخت دراز کشید . چون چندین بار این اتفاق افتاده بود برای اعضا تو دوران کارآموزی.. دیگه میدونستم باید چیکار کنم ! رفتم کیسه یخ رو اوردم و روی صورت و دستاش میزاشتم ..
من: یااا جیمین شی !! چی انقدر بهت فشار آورده که به این روز افتادی ؟!!
نمیتونست حرف بزنه . تشنه اش بود براش آب اوردم تا بخوره بعد از یه چهل دقیقه به هوش اومد...
من: جیمین !! بیدار شدی؟ .. آه چیکار کردی با خودت ..
جیمین: اوه هیونگ !! ببخش توی زحمت افتادی .. دلم میخواست زیر بارون قدم بزنم .. هه! نمیدونستم انقدر ضعیفم!! .. من خوبم هیونگ ممنونم که اومدی پیشم .. حقا که لیدری فقط برازنده توعه .. مراقب همه هستی هیونگ !!
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۲۰.۹k
۱۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.