مرحله پنجم اعزاداری پارت 50
مرحله پنجم اعزاداری پارت 50
با بک میون رفتیم تو اتاق که نشست رو تخت جونگ کوک زد زیر گریه
ـ بک میون؟ چیشد؟
بک میون ـ خسته شدم*گریه*
تا اومدم بغلش کنم در اتاق باز شد جونگ کوک سریع اومد بغلش کرد
با دوتا دستش گوشای بک میون رو گرفت
جونگ کوک ـ اروم باش، ببخشید تقصیر من بود معذرت میخوام
بک میون ـ میترسم
جونگ کوک ـ نگران نباش داداشی پیشته
تا دوتاشونو تو وضع دیدم شوکه شدم در این حد این دوتا انقدر زجر کشیدن ؟ باور نکردنی بود تو این چند سال چه اتفاقی افتاده؟
بعد که بک میون اروم شد وسایلمو جمع کردم
جونگ کوک ـ اماده ای برسونمت؟
ـ اره
جونگ کوک ـ اگه میخوای با بک میون خدافظی کنی برو منم سریع اماده میشم میریم
ـ عا باشه
رفتم تو اتاق بک میون
ـ سلام
بک میون ـ سلام
ـ بهتری؟
بک میون ـ اره
ـ باید بگم که من دارم برمیگردم
بک میون ـ کجا؟
ـ خونه ی خودم
بک میون ـ واقعا؟ به این زودی؟
ـ اره
بک میون ـ قول میدی بهم سر بزنی؟
ـ قول نمیدم اما سعیمو میکنم
بک میون ـ...
ـ اصن میریم بیرون
بک میون ـ باشه
ـ حالا یه بغل بده
همو بغل کردیم خدافظی کردم اومدم بیرون از اتاق رفتم پیش جونگ کوک
جونگ کوک ـ بریم؟
ـ اوهوم
با وسایلام و جونگ کوک رفتیم پایین سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت خونه ی من یونجون زنگ گوشیه جونگ کوک زد جواب دادم
این تا پارخ 50 اخه خواستین تا پارت 60 براتون میزارم، اما لطفا بگین که تا اینجا رو دوست داشتین؟ ادامه بدم یا نه به حمایتتون واقعا نیاز دارم
با بک میون رفتیم تو اتاق که نشست رو تخت جونگ کوک زد زیر گریه
ـ بک میون؟ چیشد؟
بک میون ـ خسته شدم*گریه*
تا اومدم بغلش کنم در اتاق باز شد جونگ کوک سریع اومد بغلش کرد
با دوتا دستش گوشای بک میون رو گرفت
جونگ کوک ـ اروم باش، ببخشید تقصیر من بود معذرت میخوام
بک میون ـ میترسم
جونگ کوک ـ نگران نباش داداشی پیشته
تا دوتاشونو تو وضع دیدم شوکه شدم در این حد این دوتا انقدر زجر کشیدن ؟ باور نکردنی بود تو این چند سال چه اتفاقی افتاده؟
بعد که بک میون اروم شد وسایلمو جمع کردم
جونگ کوک ـ اماده ای برسونمت؟
ـ اره
جونگ کوک ـ اگه میخوای با بک میون خدافظی کنی برو منم سریع اماده میشم میریم
ـ عا باشه
رفتم تو اتاق بک میون
ـ سلام
بک میون ـ سلام
ـ بهتری؟
بک میون ـ اره
ـ باید بگم که من دارم برمیگردم
بک میون ـ کجا؟
ـ خونه ی خودم
بک میون ـ واقعا؟ به این زودی؟
ـ اره
بک میون ـ قول میدی بهم سر بزنی؟
ـ قول نمیدم اما سعیمو میکنم
بک میون ـ...
ـ اصن میریم بیرون
بک میون ـ باشه
ـ حالا یه بغل بده
همو بغل کردیم خدافظی کردم اومدم بیرون از اتاق رفتم پیش جونگ کوک
جونگ کوک ـ بریم؟
ـ اوهوم
با وسایلام و جونگ کوک رفتیم پایین سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت خونه ی من یونجون زنگ گوشیه جونگ کوک زد جواب دادم
این تا پارخ 50 اخه خواستین تا پارت 60 براتون میزارم، اما لطفا بگین که تا اینجا رو دوست داشتین؟ ادامه بدم یا نه به حمایتتون واقعا نیاز دارم
۸.۱k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.