"چند پارتی"
"چند پارتی"
وقتی به اجبار ازدواج کردین و....⛄🎐پارت اخر:////
با خوردن بوی تند و تلخ عطرش به دماغم حالت تهوع بدی بهم دست داد... دستم رو جلوی دهنم گذاشتم و به طرف دستشویی دویدم.
جیهوپ{داشتم با تعجب به کاراش نگاه می کردم که با عق زدنش ترسیده به سمت دستشویی رفتم...یانسو...یانسو عزیزم بیا در رو باز کن...کلافه دستی تو موهام کشیدم که در باز شد و یانسو با حال بد و رنگی پریده اومد بیرون...حالت خوبه؟... چی شده؟
یانسو{اومدم دهن باز کنم و جوابش رو بدم که چشمام سیاهی رفت.
*1 ساعت بعد*
یانسو{با سردرد بدی چشمام رو باز کردم و با جیهوپی مواجه شدم که سرش رو تخت بود و دستم رو بین دستای عضله ایش گرفته بود... خنده ریزی کردم و دست آزادم رو تو موهای خرمایی رنگش کردم.
جیهوپ{با نوازش دست کسی تو موهام چشمام رو باز کردم که با صورت خندون یانسو مواجه شدم... با یادآوری خبر خوشی که از دکتر شنیدم بلند شدم و محکم بغلش کردم... یانسو نمیدونی چه اتفاقی افتاده.
یانسو{چی شده؟
جیهوپ{ما... ما داریم مامان و بابا میشیم*چشمای اشکی
یانسو{باورم نمی شد بلاخره به آرزوم رسیدم... با حلقه شدن دست جیهوپ دورم بغضم شکست و زدم زیر گریه... هق هوپی دارم مامان میشم.
جیهوپ{گریه نکن عزیزم.
*2 سال بعد*
جیهوپ{رو تخت خوابیده بودم و منتظر یانسو بودم که بعد از 20 دقیقه اومد... چرا اینقدر دیر کردی؟
یانسو{هوفففف داشتم به یونگ سان شیر میدادم.
جیهوپ{چرخی زدم و بغلش کردم... چقدر خوبه که شمارو دارم.
یانسو{با اینکه دل خوشی از بابام ندارم... ولی ازش ممنونم که منو با تو آشنا کردم... خیلی دوست دارم.
جیهوپ{منم دوست دارم گوگولی من:))))
وقتی به اجبار ازدواج کردین و....⛄🎐پارت اخر:////
با خوردن بوی تند و تلخ عطرش به دماغم حالت تهوع بدی بهم دست داد... دستم رو جلوی دهنم گذاشتم و به طرف دستشویی دویدم.
جیهوپ{داشتم با تعجب به کاراش نگاه می کردم که با عق زدنش ترسیده به سمت دستشویی رفتم...یانسو...یانسو عزیزم بیا در رو باز کن...کلافه دستی تو موهام کشیدم که در باز شد و یانسو با حال بد و رنگی پریده اومد بیرون...حالت خوبه؟... چی شده؟
یانسو{اومدم دهن باز کنم و جوابش رو بدم که چشمام سیاهی رفت.
*1 ساعت بعد*
یانسو{با سردرد بدی چشمام رو باز کردم و با جیهوپی مواجه شدم که سرش رو تخت بود و دستم رو بین دستای عضله ایش گرفته بود... خنده ریزی کردم و دست آزادم رو تو موهای خرمایی رنگش کردم.
جیهوپ{با نوازش دست کسی تو موهام چشمام رو باز کردم که با صورت خندون یانسو مواجه شدم... با یادآوری خبر خوشی که از دکتر شنیدم بلند شدم و محکم بغلش کردم... یانسو نمیدونی چه اتفاقی افتاده.
یانسو{چی شده؟
جیهوپ{ما... ما داریم مامان و بابا میشیم*چشمای اشکی
یانسو{باورم نمی شد بلاخره به آرزوم رسیدم... با حلقه شدن دست جیهوپ دورم بغضم شکست و زدم زیر گریه... هق هوپی دارم مامان میشم.
جیهوپ{گریه نکن عزیزم.
*2 سال بعد*
جیهوپ{رو تخت خوابیده بودم و منتظر یانسو بودم که بعد از 20 دقیقه اومد... چرا اینقدر دیر کردی؟
یانسو{هوفففف داشتم به یونگ سان شیر میدادم.
جیهوپ{چرخی زدم و بغلش کردم... چقدر خوبه که شمارو دارم.
یانسو{با اینکه دل خوشی از بابام ندارم... ولی ازش ممنونم که منو با تو آشنا کردم... خیلی دوست دارم.
جیهوپ{منم دوست دارم گوگولی من:))))
۴۲.۰k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.