"چند پارتی"
"چند پارتی"
وقتی بین بچه هاش فرق می گذاشت و....🧁🧸پارت دوم:////
با صورت بغض کرده و چشمای اشکی جی یون مواجه شدم... جی... جی یونا از کی اینجایی*شکه
جین{با شنیدن اسم جی یون به سمت در رفتم که دیدم با صورت اشکیش ذول زده به من... بدون توجه به اشک هایی که میریخت داد زدم... تو برای چی پشت در وایساده بودی... نکنه دلت کتک میخواد... هااان*عصبی و داد
میونگ هی{با دادی که جین سرش زد اشکاش شدت گرفت و دوید تو اتاقش... با عصبانیت برگشتم سمت جین و مشت محکمی بهش زدم... به چه جرعت سر بچم داد زدی... به خاطر این کارت حق نداری نزدیکم بشی*عصبی
*30 دقیقه بعد*
میونگ هی{کلافه از پشت در اتاق جی یون بلند شدم و رفتم تو آشپزخونه کنار جی هون نشستم... بدون توجه به جین که مظلوم نگام می کرد شروع کردم به خوردن نودلم.
جی هون{اومااا جی یون نمیاد؟
میونگ هی{گونش رو نوازش کردم و گفتم...جی یون خسته بود بخاطر همین رفت خوابید.
میونگ هی{داشتم ظرف هارو می شستم که دستای جین دورم حلقه شد... سعی کردم بدون توجه بهش کارم رو انجام بدم ولی سرش رو گذاشت رو شونم و شروع کرد به بوسیدن گردنم... بس کن برو اون ور الان جی هون میاد.
جین{نگران جی هون نباش رفته پیش دخترت.
میونگ هی{*چشم غره*
جین{خیلخب بابا دخترمون.
میونگ هی{پشت چشمی براش نازک کردم که یه دستش رو گذاشت زیر پام و بلندم کرد...رو مبل نشوندم که عصبی ذول زدم بهش... به چه اجازه ای بغلم کردی*اخم... تا اومد جوابم رو بده جی هون بدو بدو اومد پیشمون و با حرفی که زده نفسم رفت.....
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
وقتی بین بچه هاش فرق می گذاشت و....🧁🧸پارت دوم:////
با صورت بغض کرده و چشمای اشکی جی یون مواجه شدم... جی... جی یونا از کی اینجایی*شکه
جین{با شنیدن اسم جی یون به سمت در رفتم که دیدم با صورت اشکیش ذول زده به من... بدون توجه به اشک هایی که میریخت داد زدم... تو برای چی پشت در وایساده بودی... نکنه دلت کتک میخواد... هااان*عصبی و داد
میونگ هی{با دادی که جین سرش زد اشکاش شدت گرفت و دوید تو اتاقش... با عصبانیت برگشتم سمت جین و مشت محکمی بهش زدم... به چه جرعت سر بچم داد زدی... به خاطر این کارت حق نداری نزدیکم بشی*عصبی
*30 دقیقه بعد*
میونگ هی{کلافه از پشت در اتاق جی یون بلند شدم و رفتم تو آشپزخونه کنار جی هون نشستم... بدون توجه به جین که مظلوم نگام می کرد شروع کردم به خوردن نودلم.
جی هون{اومااا جی یون نمیاد؟
میونگ هی{گونش رو نوازش کردم و گفتم...جی یون خسته بود بخاطر همین رفت خوابید.
میونگ هی{داشتم ظرف هارو می شستم که دستای جین دورم حلقه شد... سعی کردم بدون توجه بهش کارم رو انجام بدم ولی سرش رو گذاشت رو شونم و شروع کرد به بوسیدن گردنم... بس کن برو اون ور الان جی هون میاد.
جین{نگران جی هون نباش رفته پیش دخترت.
میونگ هی{*چشم غره*
جین{خیلخب بابا دخترمون.
میونگ هی{پشت چشمی براش نازک کردم که یه دستش رو گذاشت زیر پام و بلندم کرد...رو مبل نشوندم که عصبی ذول زدم بهش... به چه اجازه ای بغلم کردی*اخم... تا اومد جوابم رو بده جی هون بدو بدو اومد پیشمون و با حرفی که زده نفسم رفت.....
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
۵۴.۳k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.