پارت324
#پارت324
چهار زانو روی نیمکت رو به عاطفه نشسته بود!
آب تاب موضوعی را برایش تعریف میکرد!
درواقع هدفش فقط وقت کشی بود
برای رسیدنِ فرشید ...
مخصوصا ک عاطفه چند باری گفته بود ، خسته شده و میخواهد به خانه برگردد...
_واااای مهرییی؟؟ چاخان نکن دیگ!
مهری هووووفی کشید!
_جدی میگم میخوای باور نکن!
کم کم از اینکه فرشید بیاید نا امید شده بود که سرش را بلند کرد و از پشت سر عاطفه ! فرشید را دید ، که نزدیک میشد!
هولزده کیفش را بغل گرفت و از جا بلند شد...
عاطفه_وااااا؟؟؟چته ؟ جن دیدی مگه؟
مهری شرمنده خندید و گفت:
_ شاید الان از دستم عصبانی بشی ، ولی مطمئنم ی روز به خاطر این کارم ازم تشکر میکنی!
عاطفه ابروهایش بالا پرید و با تعجب گفت:
_تو انگار امروز ی چیزیت هستا!!!
مهری سرش را تکان داد تند تند گفت:
_من میرم دستشویی!!
و سریع دوید و از آنجا دور شد.
عاطفه شانه بالا انداخت و سرش را چرخاند ک فرشید را دید ک کمی با فاصله از نیمکت ایستاده بود.
...
چهار زانو روی نیمکت رو به عاطفه نشسته بود!
آب تاب موضوعی را برایش تعریف میکرد!
درواقع هدفش فقط وقت کشی بود
برای رسیدنِ فرشید ...
مخصوصا ک عاطفه چند باری گفته بود ، خسته شده و میخواهد به خانه برگردد...
_واااای مهرییی؟؟ چاخان نکن دیگ!
مهری هووووفی کشید!
_جدی میگم میخوای باور نکن!
کم کم از اینکه فرشید بیاید نا امید شده بود که سرش را بلند کرد و از پشت سر عاطفه ! فرشید را دید ، که نزدیک میشد!
هولزده کیفش را بغل گرفت و از جا بلند شد...
عاطفه_وااااا؟؟؟چته ؟ جن دیدی مگه؟
مهری شرمنده خندید و گفت:
_ شاید الان از دستم عصبانی بشی ، ولی مطمئنم ی روز به خاطر این کارم ازم تشکر میکنی!
عاطفه ابروهایش بالا پرید و با تعجب گفت:
_تو انگار امروز ی چیزیت هستا!!!
مهری سرش را تکان داد تند تند گفت:
_من میرم دستشویی!!
و سریع دوید و از آنجا دور شد.
عاطفه شانه بالا انداخت و سرش را چرخاند ک فرشید را دید ک کمی با فاصله از نیمکت ایستاده بود.
...
۱.۸k
۳۰ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.