یک روز رویایی
پارت ۲۶🍷
رفتیم داخل
جئون:لیا و فلیکس طبقه پایینن..برید اونجا
جونگ کوک:چرا؟
جئون:یکم خوش بگذرونید
هوانگ:ته راهرو یه اتاق هست درشو باز کنید پله میخوره میره پایین
رفتیم سمت راه رو و در اتاق اخری رو باز کردیم...از پله ها پایین رفتیم و رسیدیم طبقه پایین ک دیدیم یه میز بیلیارد بزرگ وسطا سالنه(عکسشو میزارم) لیا یکم اون طرف تر رو صندلی نشسته بود و الکل میخورد..فلیکس هم داشت توپ های بیلیارد رو مرتب میکرد
فلیکس:جونگ کوک بلدب بازی کنی؟
جونگ کوک:معلومه
فلیکس:بیا شرط ببندیم
جونگ کوک: چ شرطی؟
فلیکس:هرکی برد یه درخاستی از طرف مقابل کنه..و طرف مقابل هم حق اعتراض یا قبول نکردن نداره
جونگ کوک کمی مکث کرد
جونگ کوک:خیل خب...بیا بازی کگیگ
فلیکس:حله
من رفتم کنار لیا نشستم و یه لیوان هم برا خودم ریخت و صندلیمو سمت فلیکس و جونگ کوک چرخوندم تا بازیشونو ببینم...جونگ کوک چوب رو برداشت و گوشه ی میز وایستاد..یه قلوپ از الکل رو خوردم..فلیکس اولین ضربه رو زد و یه توپ رو انداخت
جونگ کوک چوبشو تنظیم کرد و یه توپ دیگه رو انداخت....بازیشون برا من حوصله سر بر بود ولی مثل اینکه برا اینو موضوع حیاتی بودش...یه لیوان دیگه ریختم و تا نصفه خوردم..جونگ کوک حرکتش رو زد و منتظر موند تا فلیکس بزنه..اومد سمتم و لیوان الکل رو گرفت و خورد و دوباره رفت سمت میز..شکه شدم...دقیقن از همون تیکه ای ک خورده بودم خورد...حتا پشمای لیا هم ریخت و بم نگا کرد...فقط ۳ تا توپ وسط بود..فلیکس خاست بزنه ولی خطا رفت..رفتم کنار جونگ کوک وایستادم...اونم خاست بزنه ولی بازم خطا رفت..جاشو تغییر داد و روبروم وایستاد تا دید بهتری ب میز داشته باشه..فلیکس از اون ور میز اومد طرف من..دقیقن جلوم وایستاد و روم خم شد
ا.ت:چیکار میکنی
چوب رو روی شونه ی من گذاشت
فلیکس:تکون نخور
.
.
.
بوس بهتون💋
رفتیم داخل
جئون:لیا و فلیکس طبقه پایینن..برید اونجا
جونگ کوک:چرا؟
جئون:یکم خوش بگذرونید
هوانگ:ته راهرو یه اتاق هست درشو باز کنید پله میخوره میره پایین
رفتیم سمت راه رو و در اتاق اخری رو باز کردیم...از پله ها پایین رفتیم و رسیدیم طبقه پایین ک دیدیم یه میز بیلیارد بزرگ وسطا سالنه(عکسشو میزارم) لیا یکم اون طرف تر رو صندلی نشسته بود و الکل میخورد..فلیکس هم داشت توپ های بیلیارد رو مرتب میکرد
فلیکس:جونگ کوک بلدب بازی کنی؟
جونگ کوک:معلومه
فلیکس:بیا شرط ببندیم
جونگ کوک: چ شرطی؟
فلیکس:هرکی برد یه درخاستی از طرف مقابل کنه..و طرف مقابل هم حق اعتراض یا قبول نکردن نداره
جونگ کوک کمی مکث کرد
جونگ کوک:خیل خب...بیا بازی کگیگ
فلیکس:حله
من رفتم کنار لیا نشستم و یه لیوان هم برا خودم ریخت و صندلیمو سمت فلیکس و جونگ کوک چرخوندم تا بازیشونو ببینم...جونگ کوک چوب رو برداشت و گوشه ی میز وایستاد..یه قلوپ از الکل رو خوردم..فلیکس اولین ضربه رو زد و یه توپ رو انداخت
جونگ کوک چوبشو تنظیم کرد و یه توپ دیگه رو انداخت....بازیشون برا من حوصله سر بر بود ولی مثل اینکه برا اینو موضوع حیاتی بودش...یه لیوان دیگه ریختم و تا نصفه خوردم..جونگ کوک حرکتش رو زد و منتظر موند تا فلیکس بزنه..اومد سمتم و لیوان الکل رو گرفت و خورد و دوباره رفت سمت میز..شکه شدم...دقیقن از همون تیکه ای ک خورده بودم خورد...حتا پشمای لیا هم ریخت و بم نگا کرد...فقط ۳ تا توپ وسط بود..فلیکس خاست بزنه ولی خطا رفت..رفتم کنار جونگ کوک وایستادم...اونم خاست بزنه ولی بازم خطا رفت..جاشو تغییر داد و روبروم وایستاد تا دید بهتری ب میز داشته باشه..فلیکس از اون ور میز اومد طرف من..دقیقن جلوم وایستاد و روم خم شد
ا.ت:چیکار میکنی
چوب رو روی شونه ی من گذاشت
فلیکس:تکون نخور
.
.
.
بوس بهتون💋
۱۲.۱k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.