بازیگران زندگی
بازیگران زندگی
part88
(ویو جونگکوک)
بعد از اینکه عاقد حرفش رو تموم کرد گفت :
...:من شمارو زن و شوهر اعلام میکنم
و همه بلند شدن و دست زدن عاقد روبه من کرد و گفت
...:میتونید عروستون رو ببو.سید
به ا.ت نگاه کردم داشت با لبخندی شیرین و ملایم نگاه ام میکرد بهش نزدیک شدم با یک دستم کمرش رو گرفتم و به سمت خودم کشیدم ، جوری که سینه هامون به هم بخوره ، به سمتش خم شدم و وقتی لب.هام رو روی لب.هاش گذاشتم چشماش رو بست و منم چشمام رو بستم دوباره همه جیغ کشیدن و دست زدن ، بعد از یک بو.سه ملایم ولی طولانی ازش جدا شدم
(ویو ا.ت)
وقی ازم جدا شد چشمام رو باز کردم و به جمعیت نگاه کردم که دیدم جیوو و یونگ کنار هم نشستن و لبخند میزنن ولی فکر کنم هانتر (پدر بزرگ جونگکوک)نمیدونه اروم در گوش جونگکوک زمزمه کردم :
ا.ت : نظرت چیه اون دوتا عاشق هم همینجا...
جونگکوک : اصلا حرفشم نزن
حالت معصومانه ای به خودم گرفتم
ا.ت : لطفا
جونگکوک : نه
ا.ت : آخه چرا؟
جونگکوک : جرا باید اونا هنوز یک ساعت هم نشده که عاشق بشن ازدواج کنن ولی ما یه عالمه سختی کشیدیم؟
ا.ت : این که دلیل نمیشه...اونها از اول عاشق هم بودن
جونگکوک : تو از کجا میدونی؟
ا.ت : خودشون بهم گفتن ولی الان به همدیگه اعتراف کردن...پس بیا ظالم نباشیم و این دونفر رو بهم دیگه برسونیم
جونگکوک چشماش رو چرخوند و یکم فکر کرد ، در اخر گف
جونگکوک : خیلی خب
از خوشحالی یک لبخند بزرگ روی لبم نشست
***
جیوو : بله بله بله
عاقد : من شمارو زن و شوهر اعلام میکنم میتونید هم دیگه رو ببو...
جونگکوک : نه نمیتونن
همه خشکشون زده بود که چرا جیوو نوه بزرگترین شرکت دار و خطرناکترین مافیا با دستیار برادرش ازدواج کنه ولی...خب مهم نبود
جونگکوک : نه نمیتونن
اروم در گوشش گفتم
ا.ت : عزیزم به تو هیچ ربطی نداره اونا چیکار میکنن
جونگکوک با تعجب و یکم عصبانیت نگام کرد
جونگکوک : منظورت چیه
ا.ت : تو نباید واسه بقیه تصمیم بگیری
و با علامت چشم به جیوو گفتم که به کارش ادامه بده و اونا همدیگه رو بو.سیدن
______یک ساعت بعد______
موسیقی داشت پخش میشد و همه درحال رقص زوجی بودن منو جونگکوک هم داشتیم باهم میرقصیدیم
...
ادامه دارد🦋🕸
قراره پارت بعد غمگین بشه خودتون آماده کنید😔
part88
(ویو جونگکوک)
بعد از اینکه عاقد حرفش رو تموم کرد گفت :
...:من شمارو زن و شوهر اعلام میکنم
و همه بلند شدن و دست زدن عاقد روبه من کرد و گفت
...:میتونید عروستون رو ببو.سید
به ا.ت نگاه کردم داشت با لبخندی شیرین و ملایم نگاه ام میکرد بهش نزدیک شدم با یک دستم کمرش رو گرفتم و به سمت خودم کشیدم ، جوری که سینه هامون به هم بخوره ، به سمتش خم شدم و وقتی لب.هام رو روی لب.هاش گذاشتم چشماش رو بست و منم چشمام رو بستم دوباره همه جیغ کشیدن و دست زدن ، بعد از یک بو.سه ملایم ولی طولانی ازش جدا شدم
(ویو ا.ت)
وقی ازم جدا شد چشمام رو باز کردم و به جمعیت نگاه کردم که دیدم جیوو و یونگ کنار هم نشستن و لبخند میزنن ولی فکر کنم هانتر (پدر بزرگ جونگکوک)نمیدونه اروم در گوش جونگکوک زمزمه کردم :
ا.ت : نظرت چیه اون دوتا عاشق هم همینجا...
جونگکوک : اصلا حرفشم نزن
حالت معصومانه ای به خودم گرفتم
ا.ت : لطفا
جونگکوک : نه
ا.ت : آخه چرا؟
جونگکوک : جرا باید اونا هنوز یک ساعت هم نشده که عاشق بشن ازدواج کنن ولی ما یه عالمه سختی کشیدیم؟
ا.ت : این که دلیل نمیشه...اونها از اول عاشق هم بودن
جونگکوک : تو از کجا میدونی؟
ا.ت : خودشون بهم گفتن ولی الان به همدیگه اعتراف کردن...پس بیا ظالم نباشیم و این دونفر رو بهم دیگه برسونیم
جونگکوک چشماش رو چرخوند و یکم فکر کرد ، در اخر گف
جونگکوک : خیلی خب
از خوشحالی یک لبخند بزرگ روی لبم نشست
***
جیوو : بله بله بله
عاقد : من شمارو زن و شوهر اعلام میکنم میتونید هم دیگه رو ببو...
جونگکوک : نه نمیتونن
همه خشکشون زده بود که چرا جیوو نوه بزرگترین شرکت دار و خطرناکترین مافیا با دستیار برادرش ازدواج کنه ولی...خب مهم نبود
جونگکوک : نه نمیتونن
اروم در گوشش گفتم
ا.ت : عزیزم به تو هیچ ربطی نداره اونا چیکار میکنن
جونگکوک با تعجب و یکم عصبانیت نگام کرد
جونگکوک : منظورت چیه
ا.ت : تو نباید واسه بقیه تصمیم بگیری
و با علامت چشم به جیوو گفتم که به کارش ادامه بده و اونا همدیگه رو بو.سیدن
______یک ساعت بعد______
موسیقی داشت پخش میشد و همه درحال رقص زوجی بودن منو جونگکوک هم داشتیم باهم میرقصیدیم
...
ادامه دارد🦋🕸
قراره پارت بعد غمگین بشه خودتون آماده کنید😔
- ۵.۹k
- ۰۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط