بازیگران زندگی
بازیگران زندگی
part87
(ویو ا.ت)
که یهو یکی در رو باز کرد وقتی نگاهمو به در دادم عرق تماشای کسی که یکم دیگه قرار بود شریک زندگی من باشه شدم ، توی اون لباس خیلی خوشتیپ شده بود
[اسلاید ۲]
و اومد داخل یونگ تا دید در باز شده سریع از بغل یونگ اومد بیرون جونگکوک اومد ، جونگکوک با حالت عصبانی غُرید
جونگکوک : اینجا چخبره؟!
یونگ : قربان...چیزه...
کوک : چیه؟(🤨)
یونگ میخواست حرف بزنه اما هیچ جوابی نداشت تنها جوابی که میتونست بده واقعیت بود
کوک : بگو دیگه بچه جون
هیچکدومشون هیچی نگفتن که من دست به کار شدم
ا.ت : یونگ و جیوو همدیگرو دوست دارن
با حالت تعجب و عصبانیت گفت
جونگکوک : چی گفتی؟!!
ا.ت : گ..گفتم که این دونفر همدیگه رو دوست دارن
***
بعد از کلی حرف زدن بالاخره جونگکوک قانع شد که اجازه بده این دونفر باهم باشن
لباسم رو پوشیده بودم و منو جونگکوک رفتیم بیرون و پشت در سالن وایسادیم
وقتی که وقتش شد در های بزرگ و با رنگ طلایی و سفید باز شد
جونگکوک دستش رو گداشت پشتش و من دستم رو دور بازوش حلقه کردم.
هم قدم شدن
گذاشتن پا ، جلوی پای دیگر
شریک شدن زندگی هم
رسیدن به کسی که دوستش داری
دیر عاشق کسی شدم که باید زودتر عاشقش میبودم البته شاید از قبل عاشقش بودم دسته دقیقا یک هفته هست که متوجه شدم عاشق او هستم
وقتی به پله ها رسیدیم از ان ها بالا رفتیم و به عاقد رسیدیم
روبه روی همدیگه وابسادیم و عاقد شروع کرد به صحبت کردن(من از این چیزا بلد نیستم😂)
و وقتی همه ی حرفش رو زد گفت :
...
ادامه دارد🦋🕸
اسلاید سه سالن (ببخشید اگه تاره)
part87
(ویو ا.ت)
که یهو یکی در رو باز کرد وقتی نگاهمو به در دادم عرق تماشای کسی که یکم دیگه قرار بود شریک زندگی من باشه شدم ، توی اون لباس خیلی خوشتیپ شده بود
[اسلاید ۲]
و اومد داخل یونگ تا دید در باز شده سریع از بغل یونگ اومد بیرون جونگکوک اومد ، جونگکوک با حالت عصبانی غُرید
جونگکوک : اینجا چخبره؟!
یونگ : قربان...چیزه...
کوک : چیه؟(🤨)
یونگ میخواست حرف بزنه اما هیچ جوابی نداشت تنها جوابی که میتونست بده واقعیت بود
کوک : بگو دیگه بچه جون
هیچکدومشون هیچی نگفتن که من دست به کار شدم
ا.ت : یونگ و جیوو همدیگرو دوست دارن
با حالت تعجب و عصبانیت گفت
جونگکوک : چی گفتی؟!!
ا.ت : گ..گفتم که این دونفر همدیگه رو دوست دارن
***
بعد از کلی حرف زدن بالاخره جونگکوک قانع شد که اجازه بده این دونفر باهم باشن
لباسم رو پوشیده بودم و منو جونگکوک رفتیم بیرون و پشت در سالن وایسادیم
وقتی که وقتش شد در های بزرگ و با رنگ طلایی و سفید باز شد
جونگکوک دستش رو گداشت پشتش و من دستم رو دور بازوش حلقه کردم.
هم قدم شدن
گذاشتن پا ، جلوی پای دیگر
شریک شدن زندگی هم
رسیدن به کسی که دوستش داری
دیر عاشق کسی شدم که باید زودتر عاشقش میبودم البته شاید از قبل عاشقش بودم دسته دقیقا یک هفته هست که متوجه شدم عاشق او هستم
وقتی به پله ها رسیدیم از ان ها بالا رفتیم و به عاقد رسیدیم
روبه روی همدیگه وابسادیم و عاقد شروع کرد به صحبت کردن(من از این چیزا بلد نیستم😂)
و وقتی همه ی حرفش رو زد گفت :
...
ادامه دارد🦋🕸
اسلاید سه سالن (ببخشید اگه تاره)
- ۴.۹k
- ۰۲ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط