فیک چند پارتی جیمین( تولد دوباره)(پارت ۹ )
فیک چند پارتی جیمین( تولد دوباره)(پارت ۹ )
ملکه با دیدن پادشاهش که هم در این زندگی و هم درزندگی قبلی قلبشو تصاحب کرده بود پرید بغلش دلش میخواست زمان وایسته و همونجا توی بغل پادشاه قلبش بمونه
اما حیف که نمیشد جیمین ملکه رو از بغلش بیرون کشید و بعد دوباره بغلش کرد ولی این دفعه محکم تر از دفعه قبل
* آی له شدم
& اوم اشکال نداره میدونی چقدر دلم واست تنگ شده بود
* جیمیناااا ولم کن له شدم دیگه دوست داری من دردم بگیره
& ملکه من این دردی که الان داری در برابر دردی که قرار امشب بکشی که چیزی نیست پس بهش عادت کن
ملکه با شنیدن حرف پادشاه آب دهنشو قورت داد خیلی میترسید توی فکر این بود که امشب یه جوری از این کار فرار کنه اون هنوز آمادگی شو نداشت
جیمین ولش کرد ملکه سریع رفت داخل آشپز خانه ساعت ۸ بود کم کم داشت شب میشد و ملکه استرس داشت
* گشنه نیستی
& هستم ولی فقط با یه چیز سیر میشم
* چی
جیمین بدون حرف رفت سمت ا.ت لباشو گذاشت روی لبای ا.ت که خیلی شیرین بودن و شروع کرد به بوسیدنش ا.ت شوکه یه جا واستاده بود و حتی همکاری هم نمیکرد فقط به کار های جیمین نگاه میکرد جیمین ا.ت رو بلند کرد و بردش داخل اتاق و گذاشتش روی تخت
۰۰۰۰۰۰سانسور۰۰۰۰۰۰
جیمین ویو
دسته دیگه خون آشام نبودم اما هنوز کامل خون آشام بودنم از بین نرفته بود میتونستم ذهن ا.ت رو بخونم میخواست از امشب فرارکنه منم کارو سریع شروع کردم
ملکه با دیدن پادشاهش که هم در این زندگی و هم درزندگی قبلی قلبشو تصاحب کرده بود پرید بغلش دلش میخواست زمان وایسته و همونجا توی بغل پادشاه قلبش بمونه
اما حیف که نمیشد جیمین ملکه رو از بغلش بیرون کشید و بعد دوباره بغلش کرد ولی این دفعه محکم تر از دفعه قبل
* آی له شدم
& اوم اشکال نداره میدونی چقدر دلم واست تنگ شده بود
* جیمیناااا ولم کن له شدم دیگه دوست داری من دردم بگیره
& ملکه من این دردی که الان داری در برابر دردی که قرار امشب بکشی که چیزی نیست پس بهش عادت کن
ملکه با شنیدن حرف پادشاه آب دهنشو قورت داد خیلی میترسید توی فکر این بود که امشب یه جوری از این کار فرار کنه اون هنوز آمادگی شو نداشت
جیمین ولش کرد ملکه سریع رفت داخل آشپز خانه ساعت ۸ بود کم کم داشت شب میشد و ملکه استرس داشت
* گشنه نیستی
& هستم ولی فقط با یه چیز سیر میشم
* چی
جیمین بدون حرف رفت سمت ا.ت لباشو گذاشت روی لبای ا.ت که خیلی شیرین بودن و شروع کرد به بوسیدنش ا.ت شوکه یه جا واستاده بود و حتی همکاری هم نمیکرد فقط به کار های جیمین نگاه میکرد جیمین ا.ت رو بلند کرد و بردش داخل اتاق و گذاشتش روی تخت
۰۰۰۰۰۰سانسور۰۰۰۰۰۰
جیمین ویو
دسته دیگه خون آشام نبودم اما هنوز کامل خون آشام بودنم از بین نرفته بود میتونستم ذهن ا.ت رو بخونم میخواست از امشب فرارکنه منم کارو سریع شروع کردم
۲۷۵.۱k
۲۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.