جهنم من با او🍷فصل 1
جهنم من با او🍷فصل 1
# پارت ۱۹
ا.ت : اشکال نداره سعی کن یادت نره چون در هفته میام پیش مامانم امروز دو روزم دیر کردم لابد قهر کرده اگه من یادم نبود تو یادم بنداز
کوک : چشمممممممممممم ( لبخند خرگوشی )
ا.ت : ای جانم آفرین خرگوش کوچولوی من ( با لبخند گونهی کوک رو میکشه )
کوک : حیح 😁
ویو ا.ت : بعد این کلمه دیگه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد رسیدیم ماشین رو پارک کردم و رفتیم به سمت قبر مامانم رفتم گل رو گذاشتم کنار قبر سنگی و سرد مامانم و گفتم ....
ا.ت : سلام مامانی جونم حالت خوبه ؟ وای مامان ببخشید دیر اومدم تازگیا وقت نمیکنم ولی میدونی خیلی دلم برات تنگ شده امروز تنها نیومدم امروز با دوماد آیندت اومدم اسمش جونگکوکه کوکی صداش میزنم خیلی مهربونه ... مامان چرا رفتی ؟ میدونم باز غر میزنی چقدر میپرسی دختر خسته نشدی ؟ ( بغض ) نه مامان کدوم بچهای از رفتن مامانش خوشحال میشه مامان نیستی دارم خیلی سختی میکشم الان کوک رو دیدم شد مرحم دردم ولی مامان میدونی هنوز سر هر چیزی منو مقصر میدونن ... حق ... اینجا یه جوری ... حق ... سعی میکنم سر پا وایسم از دستم کاری بر نمیاد مامانی ... حق ... قلبم خیلی میسوزه ( گریه )
ویو ا.ت : آروم داشتم گریه میکردم که کوک منو تو بغلش گرفت محکم بغلش کردم و یه دل سیر گریه کردم گریههایی که تو این چند سال نزاشتم زیاد ببارن رو الان رهاشون کردم که بهم گف ...
کوک : آروم باش پرنسسم مامانت ناراحت میشهها دلش میشکنه
ا.ت : کوک چرا تنهام گذاشت چرا منو تو این سن کم تک و تنها گذاشت اون موقع تو اون سنی بودم که مامان میخواستم به مامانم نیاز داشتم ولی نبوددددددد نبود شبا موهای دخترش رو ناز کنه هر وقت دخترش از صدای رعد و برق میترسید نبود بغلش کنه نبود اشکای دخترش رو پاک کنه نبود وقتی دخترش از خواب بیدار میشه بغلش کنه بگه صبح بخیر مامانی خوشگلم نبود دخترش بگه مامان دوست دارم اونم بغلشکنه بگه من بیشتر عروسک مامان .... نبود کوک نبوددددددددد ( گریه بلند )
کوک : هیسسسس آروم ، چقد درد کشیدی ببخشید زود نیومدم ولی دیگه من پیشتم مامان گلت منو فرستاده تا مراقب خانم کوچولوش باشم ( بغض )
ا.ت : مرسی ... حق ... مرسی که هستی الکی عذرخواهی نکن که نبودی ... حق ... دیگه گذشته ( گریه )
کوک : الهی من دورت بگردم ( بغضش رو به زور گرفته )
ویو کوک : ا.ت مثل ابر بهاری گریه میکرد صدای گریش بلند بود و صداش مثل رعد و برقی بود که داره عذابش رو نشون میده هر یکی از قطرههای اشکش انعکاسی از اشکام بودن قلبم میسوخت وقتی میدیدم داره درد میکشه ( نویسنده : تو این مورد احساس من برا همه یکیه حتی دشمنم ، اگه ببینم گریه میکنید قلبم درد میگیره و میگه اگه اون خوشحال نباشه منم خوشحال نیستم و زودی گریم میگیره 😁😢 ) ....
# پارت ۱۹
ا.ت : اشکال نداره سعی کن یادت نره چون در هفته میام پیش مامانم امروز دو روزم دیر کردم لابد قهر کرده اگه من یادم نبود تو یادم بنداز
کوک : چشمممممممممممم ( لبخند خرگوشی )
ا.ت : ای جانم آفرین خرگوش کوچولوی من ( با لبخند گونهی کوک رو میکشه )
کوک : حیح 😁
ویو ا.ت : بعد این کلمه دیگه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد رسیدیم ماشین رو پارک کردم و رفتیم به سمت قبر مامانم رفتم گل رو گذاشتم کنار قبر سنگی و سرد مامانم و گفتم ....
ا.ت : سلام مامانی جونم حالت خوبه ؟ وای مامان ببخشید دیر اومدم تازگیا وقت نمیکنم ولی میدونی خیلی دلم برات تنگ شده امروز تنها نیومدم امروز با دوماد آیندت اومدم اسمش جونگکوکه کوکی صداش میزنم خیلی مهربونه ... مامان چرا رفتی ؟ میدونم باز غر میزنی چقدر میپرسی دختر خسته نشدی ؟ ( بغض ) نه مامان کدوم بچهای از رفتن مامانش خوشحال میشه مامان نیستی دارم خیلی سختی میکشم الان کوک رو دیدم شد مرحم دردم ولی مامان میدونی هنوز سر هر چیزی منو مقصر میدونن ... حق ... اینجا یه جوری ... حق ... سعی میکنم سر پا وایسم از دستم کاری بر نمیاد مامانی ... حق ... قلبم خیلی میسوزه ( گریه )
ویو ا.ت : آروم داشتم گریه میکردم که کوک منو تو بغلش گرفت محکم بغلش کردم و یه دل سیر گریه کردم گریههایی که تو این چند سال نزاشتم زیاد ببارن رو الان رهاشون کردم که بهم گف ...
کوک : آروم باش پرنسسم مامانت ناراحت میشهها دلش میشکنه
ا.ت : کوک چرا تنهام گذاشت چرا منو تو این سن کم تک و تنها گذاشت اون موقع تو اون سنی بودم که مامان میخواستم به مامانم نیاز داشتم ولی نبوددددددد نبود شبا موهای دخترش رو ناز کنه هر وقت دخترش از صدای رعد و برق میترسید نبود بغلش کنه نبود اشکای دخترش رو پاک کنه نبود وقتی دخترش از خواب بیدار میشه بغلش کنه بگه صبح بخیر مامانی خوشگلم نبود دخترش بگه مامان دوست دارم اونم بغلشکنه بگه من بیشتر عروسک مامان .... نبود کوک نبوددددددددد ( گریه بلند )
کوک : هیسسسس آروم ، چقد درد کشیدی ببخشید زود نیومدم ولی دیگه من پیشتم مامان گلت منو فرستاده تا مراقب خانم کوچولوش باشم ( بغض )
ا.ت : مرسی ... حق ... مرسی که هستی الکی عذرخواهی نکن که نبودی ... حق ... دیگه گذشته ( گریه )
کوک : الهی من دورت بگردم ( بغضش رو به زور گرفته )
ویو کوک : ا.ت مثل ابر بهاری گریه میکرد صدای گریش بلند بود و صداش مثل رعد و برقی بود که داره عذابش رو نشون میده هر یکی از قطرههای اشکش انعکاسی از اشکام بودن قلبم میسوخت وقتی میدیدم داره درد میکشه ( نویسنده : تو این مورد احساس من برا همه یکیه حتی دشمنم ، اگه ببینم گریه میکنید قلبم درد میگیره و میگه اگه اون خوشحال نباشه منم خوشحال نیستم و زودی گریم میگیره 😁😢 ) ....
۸.۰k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.