جهنم من با او🍷فصل 1
جهنم من با او🍷فصل 1
# پارت ۱۷
ویو ا.ت : یه نفر اومد سمتمون که با کاری که کرد برق از سرم پرید ... این چه کاریه کرد اومد جلو کوک و پرید بغلش داشتم عصبی میشدم که گفت ...
یوری : ددی بیخیال این بیریخته بیا با من باش
ا.ت : هوی حواست باشه داری چی میگی ( عصبی )
کوک : من ددی ه*ر* زهای مثل تو نیستم این بیریختی هم که میگی از تو یکی هم خوشگل تره تازه آبرو حالیش میشه هر روز با یه پسر نیستچون مهمونی با بیاحترامی بیرونت نمیکنم حالا هم برو بیرون ( عصبی ، کمی صداش رو بالا میبره )
یوری : اوکی ددیم من میرم ولی برمیگردم و اینکه به بدبختیا و کابوسهای زندگیت سلام کن ( پوزخند )
کوک : گم شو برووووو ( عربده )
ویو ا.ت : کوک با اون دختره دعوا کرد و بیرونش کرد پریدم بغلش و گونش رو بوسیدم و گفتم ...
ا.ت : مرسی که نزاشتی نزدیکت شه ( لبخند )
کوک : تو فقط و فقط فرشتهی زمینی خودمی چرا من باید یه فرشته رو ول کنم برم سمت شیطان ؟ حالا یه بوس بده بریم ( خنده )
ا.ت : ( کوک رو بوسید و گف ) الان که نمیتونم پیشت باشم باید برگردم ولی فردا تو مدرسه همو میبینیم
کوک : باسه ( کیوت و الکی خودشو ناراحت میکنه )
ا.ت : نالاحت نسو خیگوسی من که قلبم میسچنه ( بچگونه میگه )
کوک : اوچی
ا.ت : او راستی بانی کوشولو ؟
کوک : جانم ؟
ا.ت : فردا وقت داری بعد مدرسه بریم یه جایی ؟ ( سرش رو با خجال پایین انداخت )
کوک : من همیشه واسه ملکهی زندگیم وقت دارم خب حالا کجا بریم ؟
ا.ت : پیش مامانم یعنی قبرستون پیش مامانم ( بغض )
کوک : چی ؟ ها باشه بریم واقعا واسه مرگش ناراحت شدم ولی گریه نکن خوب اگه مامتنت اشکات رو ببینه ناراحت میشه ( ناراحت )
ا.ت : باشه گریه نمیکنم مرسی که هستی کوکی ( با گریه میره بغل کوک )
کوک : هوشششش گریه نکن اشکال نداره آروم باش فردا میریم پیشش یه دل سیر باهاش حرف بزنی دومادشم براش معرفی کنم ( با افتخار سرش رو بالا میبره ) ( سعیمیکنه ا.ت رو بخندونه )
ا.ت : دیوونه ( خنده )
کوک : دیوونه و شیدای تو ام ای زیبا
ا.ت : بهبه ... وایسا من در موردت نه به بابام نه داداشم گفتممممممم
کوک : میگیم حالا
ا.ت : اوکی من برم جنتلمنم
کوک : مراقب خودت باش
ا.ت : وایسا یه چی یادم رف باید بهت میدادم وایسا تو جیبم بود ... وا کجاست پس ؟ آها ! یافتمش بیا ( یه قلب با انگشت شست و اشارش درست کرد )
کوک : اوففف عالییییی این برا منهههه ؟ ولی من یه چیزی بهتر از این میخوام
ا.ت : خب اینو امتحان کنیم ( لب کوک رو برای ۳ ثانیه میبوسه ) خب بای بای ( الفرارررررر )
کوک : خنگوللللللل ( بلند میگه بشنوه )
ا.ت : چاکریم ( با دست بای بای میکنه )
ویو کوک : ....
# پارت ۱۷
ویو ا.ت : یه نفر اومد سمتمون که با کاری که کرد برق از سرم پرید ... این چه کاریه کرد اومد جلو کوک و پرید بغلش داشتم عصبی میشدم که گفت ...
یوری : ددی بیخیال این بیریخته بیا با من باش
ا.ت : هوی حواست باشه داری چی میگی ( عصبی )
کوک : من ددی ه*ر* زهای مثل تو نیستم این بیریختی هم که میگی از تو یکی هم خوشگل تره تازه آبرو حالیش میشه هر روز با یه پسر نیستچون مهمونی با بیاحترامی بیرونت نمیکنم حالا هم برو بیرون ( عصبی ، کمی صداش رو بالا میبره )
یوری : اوکی ددیم من میرم ولی برمیگردم و اینکه به بدبختیا و کابوسهای زندگیت سلام کن ( پوزخند )
کوک : گم شو برووووو ( عربده )
ویو ا.ت : کوک با اون دختره دعوا کرد و بیرونش کرد پریدم بغلش و گونش رو بوسیدم و گفتم ...
ا.ت : مرسی که نزاشتی نزدیکت شه ( لبخند )
کوک : تو فقط و فقط فرشتهی زمینی خودمی چرا من باید یه فرشته رو ول کنم برم سمت شیطان ؟ حالا یه بوس بده بریم ( خنده )
ا.ت : ( کوک رو بوسید و گف ) الان که نمیتونم پیشت باشم باید برگردم ولی فردا تو مدرسه همو میبینیم
کوک : باسه ( کیوت و الکی خودشو ناراحت میکنه )
ا.ت : نالاحت نسو خیگوسی من که قلبم میسچنه ( بچگونه میگه )
کوک : اوچی
ا.ت : او راستی بانی کوشولو ؟
کوک : جانم ؟
ا.ت : فردا وقت داری بعد مدرسه بریم یه جایی ؟ ( سرش رو با خجال پایین انداخت )
کوک : من همیشه واسه ملکهی زندگیم وقت دارم خب حالا کجا بریم ؟
ا.ت : پیش مامانم یعنی قبرستون پیش مامانم ( بغض )
کوک : چی ؟ ها باشه بریم واقعا واسه مرگش ناراحت شدم ولی گریه نکن خوب اگه مامتنت اشکات رو ببینه ناراحت میشه ( ناراحت )
ا.ت : باشه گریه نمیکنم مرسی که هستی کوکی ( با گریه میره بغل کوک )
کوک : هوشششش گریه نکن اشکال نداره آروم باش فردا میریم پیشش یه دل سیر باهاش حرف بزنی دومادشم براش معرفی کنم ( با افتخار سرش رو بالا میبره ) ( سعیمیکنه ا.ت رو بخندونه )
ا.ت : دیوونه ( خنده )
کوک : دیوونه و شیدای تو ام ای زیبا
ا.ت : بهبه ... وایسا من در موردت نه به بابام نه داداشم گفتممممممم
کوک : میگیم حالا
ا.ت : اوکی من برم جنتلمنم
کوک : مراقب خودت باش
ا.ت : وایسا یه چی یادم رف باید بهت میدادم وایسا تو جیبم بود ... وا کجاست پس ؟ آها ! یافتمش بیا ( یه قلب با انگشت شست و اشارش درست کرد )
کوک : اوففف عالییییی این برا منهههه ؟ ولی من یه چیزی بهتر از این میخوام
ا.ت : خب اینو امتحان کنیم ( لب کوک رو برای ۳ ثانیه میبوسه ) خب بای بای ( الفرارررررر )
کوک : خنگوللللللل ( بلند میگه بشنوه )
ا.ت : چاکریم ( با دست بای بای میکنه )
ویو کوک : ....
۶.۱k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.