جهنم من با او🍷فصل 1
جهنم من با او🍷فصل 1
# پارت ۱۸
ویو کوک : واقعا دوسش دارم جز اون تا حالا عاشق کسی نشده بودم باورم نمیشد بتونم عاشق بشم ولی خیلی دلم میخواست باهم بخوابیم ولی خب نموند منم دیگه کارای تمیزکاری رو به آجوما و خدمتکارا سپردم خودم رفتم اتاقم و لباسام رو عوض کردم و خودمو رو تخت ولو کردم خیلی خسته بودم همیکه چشمام بسته شد خواب منو به دنیای خودش برد ....
☆ پرش زمانی بهفردا صبح
ویو کوک و ویو ا.ت : صبح از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم اومدم بیرون لباس فرمم رو پوشیدم و حاظر شدم رفتم صبحونم رو خوردم به سمت دانشگاه حرکت کردم
ویو ا.ت : واقعا واسه دیدن کوکیم هیجان داشتم همین دیروز دیدمشا ولی انگار دو ساله پیشم نبود دیروز موضوع رو به بابا و داداشم گفتم اولش داداش یکم بهم گیر داد ولی بابا راضیش کرد و خب قبول کردن منو کوک باهم باشیم ... رسیدم دانشگاه که دیدم کوک درم در تو این هوای سرد وایساده حواسش نبود واسه همون پریدم بغلش که محکم منو گرف پاهام رو دور کمرش حلقه کردم و گونش رو بوسیدم و گفتم ...
ا.ت : کوکی من چطورههههههه ؟
کوک : عالییییییییییه عالیییییییییییی خب خانم کوچولوی من پیاده شو بریم سرکلاس دیر شده الان بدبخت میشیم
ا.ت : اوک اوکی
ویو کوک : ا.ت پرید بغلم و محکم گرفتمش بعد اینکه از هم جدا شدیم رفتیم سر کلاس و استاد اومد و درس رو شروع کرد .....
☆ پرش زمانی به پایان دانشگاه
ویو ا.ت : کلاس تموم دست کوک رو گرفتم گفتم ...
ا.ت : این دفعه با ماشین من میریم و ماشین رو من میرونم ( لبخند )
کوک : نه خطرناکه نمیشه خودم میرونم
ا.ت : خطرناک نیس تازه با داداشم با ماشین مسابقه مبارزه میکنیم چه برسه به یه ماشین فراری ( آروم زیر لب میگه ولی کوک شنید )
کوک : چیییییی ؟ ماشین فراری داری ؟ بهبه ولی ، ولی دیگه نبینم با داداشت ماشین میرونیا بلایی سرت بیاد هم به من هم خودت آسیب میزنی ( اخم الکی )
ا.ت : باشه حالا این دفعه رو بزاررررر ( خودشو کیوت و خوردنی میکنه )
کوک : باشه دفعه بدی دیگه خودم میرونم مگر پام یا دستم شکسته باشه که بدم دست تو ( نیشخند )
ا.ت : اِاِاِاِاِاِاِ خدا نکنه ( اخم )
کوک : اوکی بیا ( لبخند )
ویو کوک : با ا.ت سوار ماشین شدیم و رفت یه گل گرفت و اومد حرکت کرد ، وایسا داره کجا نیره داره از شهر خارج میشه با تعجب پرسیدم ...
کوک : عزیزم میتونم یه سوالی بپرسم ؟ ( آروم )
ا.ت : آره عشقم بپرس راحت باش
کوک : دقیقا داریم کجا میریم ؟ ( آروم )
ا.ت : آروم باش یه نفس عمیق بکش اول
کوک : ( یه نفس عمیق میکشه )
ا.ت : قبرستون 😐
کوک : شوخیت گرفته داریم کجا میریم ؟
ا.ت : میگم قبرستون دیروز گفتم بریم دیدن مامانم پیشش
کوک : ها ؟ آها راه ببخشید یادم
ا.ت : ....
( میخواین بدونین چی گف لیک کنین )
# پارت ۱۸
ویو کوک : واقعا دوسش دارم جز اون تا حالا عاشق کسی نشده بودم باورم نمیشد بتونم عاشق بشم ولی خیلی دلم میخواست باهم بخوابیم ولی خب نموند منم دیگه کارای تمیزکاری رو به آجوما و خدمتکارا سپردم خودم رفتم اتاقم و لباسام رو عوض کردم و خودمو رو تخت ولو کردم خیلی خسته بودم همیکه چشمام بسته شد خواب منو به دنیای خودش برد ....
☆ پرش زمانی بهفردا صبح
ویو کوک و ویو ا.ت : صبح از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم اومدم بیرون لباس فرمم رو پوشیدم و حاظر شدم رفتم صبحونم رو خوردم به سمت دانشگاه حرکت کردم
ویو ا.ت : واقعا واسه دیدن کوکیم هیجان داشتم همین دیروز دیدمشا ولی انگار دو ساله پیشم نبود دیروز موضوع رو به بابا و داداشم گفتم اولش داداش یکم بهم گیر داد ولی بابا راضیش کرد و خب قبول کردن منو کوک باهم باشیم ... رسیدم دانشگاه که دیدم کوک درم در تو این هوای سرد وایساده حواسش نبود واسه همون پریدم بغلش که محکم منو گرف پاهام رو دور کمرش حلقه کردم و گونش رو بوسیدم و گفتم ...
ا.ت : کوکی من چطورههههههه ؟
کوک : عالییییییییییه عالیییییییییییی خب خانم کوچولوی من پیاده شو بریم سرکلاس دیر شده الان بدبخت میشیم
ا.ت : اوک اوکی
ویو کوک : ا.ت پرید بغلم و محکم گرفتمش بعد اینکه از هم جدا شدیم رفتیم سر کلاس و استاد اومد و درس رو شروع کرد .....
☆ پرش زمانی به پایان دانشگاه
ویو ا.ت : کلاس تموم دست کوک رو گرفتم گفتم ...
ا.ت : این دفعه با ماشین من میریم و ماشین رو من میرونم ( لبخند )
کوک : نه خطرناکه نمیشه خودم میرونم
ا.ت : خطرناک نیس تازه با داداشم با ماشین مسابقه مبارزه میکنیم چه برسه به یه ماشین فراری ( آروم زیر لب میگه ولی کوک شنید )
کوک : چیییییی ؟ ماشین فراری داری ؟ بهبه ولی ، ولی دیگه نبینم با داداشت ماشین میرونیا بلایی سرت بیاد هم به من هم خودت آسیب میزنی ( اخم الکی )
ا.ت : باشه حالا این دفعه رو بزاررررر ( خودشو کیوت و خوردنی میکنه )
کوک : باشه دفعه بدی دیگه خودم میرونم مگر پام یا دستم شکسته باشه که بدم دست تو ( نیشخند )
ا.ت : اِاِاِاِاِاِاِ خدا نکنه ( اخم )
کوک : اوکی بیا ( لبخند )
ویو کوک : با ا.ت سوار ماشین شدیم و رفت یه گل گرفت و اومد حرکت کرد ، وایسا داره کجا نیره داره از شهر خارج میشه با تعجب پرسیدم ...
کوک : عزیزم میتونم یه سوالی بپرسم ؟ ( آروم )
ا.ت : آره عشقم بپرس راحت باش
کوک : دقیقا داریم کجا میریم ؟ ( آروم )
ا.ت : آروم باش یه نفس عمیق بکش اول
کوک : ( یه نفس عمیق میکشه )
ا.ت : قبرستون 😐
کوک : شوخیت گرفته داریم کجا میریم ؟
ا.ت : میگم قبرستون دیروز گفتم بریم دیدن مامانم پیشش
کوک : ها ؟ آها راه ببخشید یادم
ا.ت : ....
( میخواین بدونین چی گف لیک کنین )
۵.۹k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.