وقتی ازت متنفر بود...
وقتی ازت متنفر بود...
پارت هجدهم
ویو بورام
خواستم برم از اتاق بیرون که با حرفی که زد متوقف شدم
_...
_بورام ...ببخشید در مورد کتک هایی که دیروز بهت زدم اون لحظه آنقدر فکرم مشغول بود که حتی نفهمیدم و یادم نیامد که جونگکوک یک هفته پیش رفته بود آمریکا
+عذرخواهی تو جای زخم های که برای شب باید با سفید کننده بپوشونم رو پاک نمیکنه
_متاسفم
+بیا بریم پایین من گشنمه
_(لبخند)بریم
با ته یونگ رفتیم پایین و یه صبحانه مفصل خوردیم تهیونگ رفت سر کار و منم نشستم پای تلویزیون و سریال فردا رو تا قسمت پونزده دیدم (سریال مورد علاقه ادمین گلتون 😂)
که تهیونگ اومد
+چقدر زود اومدی
_ساعت شیش غروبه عروسی ساعت هفت و نیم شروع میشه برو حاظر شو بچه
+گگگگ
_احمق
رفتم بالا و حاظر شدم و یه میکاپ کردم از پله ها اومدم پایین که دیدم ته یونگ با کت و شلوار مشکی رو مبل نشسته رفتم بالا سرش
+جناب کیم بیا بریم
تهیونگ سرش رو آورد بالا چند دقیقه داشت نگام میکرد
+هوی احمق کجایی؟!
+هوییی
_چ،چیه ؟!
+اگر دید زدنت تمام شد بیا بریم
_عاا آره آره بریم
+احمق
_عمته
پرش زمانی به عروسی
رفتیم داخل و نشستیم که جین و لیا اومدن همه دست میزدند. من و ته یونگ بلند شدیم و بغلشون کردیم
+مبارک باشه هیونگا
جین:(لبخند)بیا بغلم کوچولو
همین که جین این حرف رو زد به مشت آروم به شونه اش زدم
جین:کوچولوی وحشی
+یااا
_مبارکتون باشه
جین:ممنون
جین و تهیونگ همدیگر رو بغل کردن
جین:اگر بفهمم خواهرم رو اذیت میکنی یا کردی من میدونم با تو ته یونگ
_مواظب خوهرم باش هیونگ جون
لیا:بس نیست احیانا ؟!
+اوو چه عروس حسودی بیا شوهرت مال خودت
لیا:ممنونم بانوی من
هر چهار نفر:(خنده)
بعد از پنج ساعت عروسی تمام شد اومدیم خونه سریع لباسام رو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم که تهیونگ اومد دراز کشید
+شب خوبی بود
_اره ...ولی قراره بهترم بشه (لبخند)
+چ،چی؟!
که یکدفعه ...
نظر یادت نره!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#fake
پارت هجدهم
ویو بورام
خواستم برم از اتاق بیرون که با حرفی که زد متوقف شدم
_...
_بورام ...ببخشید در مورد کتک هایی که دیروز بهت زدم اون لحظه آنقدر فکرم مشغول بود که حتی نفهمیدم و یادم نیامد که جونگکوک یک هفته پیش رفته بود آمریکا
+عذرخواهی تو جای زخم های که برای شب باید با سفید کننده بپوشونم رو پاک نمیکنه
_متاسفم
+بیا بریم پایین من گشنمه
_(لبخند)بریم
با ته یونگ رفتیم پایین و یه صبحانه مفصل خوردیم تهیونگ رفت سر کار و منم نشستم پای تلویزیون و سریال فردا رو تا قسمت پونزده دیدم (سریال مورد علاقه ادمین گلتون 😂)
که تهیونگ اومد
+چقدر زود اومدی
_ساعت شیش غروبه عروسی ساعت هفت و نیم شروع میشه برو حاظر شو بچه
+گگگگ
_احمق
رفتم بالا و حاظر شدم و یه میکاپ کردم از پله ها اومدم پایین که دیدم ته یونگ با کت و شلوار مشکی رو مبل نشسته رفتم بالا سرش
+جناب کیم بیا بریم
تهیونگ سرش رو آورد بالا چند دقیقه داشت نگام میکرد
+هوی احمق کجایی؟!
+هوییی
_چ،چیه ؟!
+اگر دید زدنت تمام شد بیا بریم
_عاا آره آره بریم
+احمق
_عمته
پرش زمانی به عروسی
رفتیم داخل و نشستیم که جین و لیا اومدن همه دست میزدند. من و ته یونگ بلند شدیم و بغلشون کردیم
+مبارک باشه هیونگا
جین:(لبخند)بیا بغلم کوچولو
همین که جین این حرف رو زد به مشت آروم به شونه اش زدم
جین:کوچولوی وحشی
+یااا
_مبارکتون باشه
جین:ممنون
جین و تهیونگ همدیگر رو بغل کردن
جین:اگر بفهمم خواهرم رو اذیت میکنی یا کردی من میدونم با تو ته یونگ
_مواظب خوهرم باش هیونگ جون
لیا:بس نیست احیانا ؟!
+اوو چه عروس حسودی بیا شوهرت مال خودت
لیا:ممنونم بانوی من
هر چهار نفر:(خنده)
بعد از پنج ساعت عروسی تمام شد اومدیم خونه سریع لباسام رو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم که تهیونگ اومد دراز کشید
+شب خوبی بود
_اره ...ولی قراره بهترم بشه (لبخند)
+چ،چی؟!
که یکدفعه ...
نظر یادت نره!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#fake
۷.۸k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.