ℙ𝕒𝕣𝕥 ۶
ℙ𝕒𝕣𝕥 ۶
+قراره کلی غر بشنوم(زیرلب)
با ورود معلم سر کلاس همه سرجاشون نشستن و بهم دیگه نگاه میکردن....
_به ترتیب شماره هاتون نمره هاتونو اعلام میکنم....
شماره اول....پونزده
شماره دوم....سیزده
شماره سوم....هجده
شماره چهارم.....شیش..
........
شماره هایی که میخونم برن دفتر مدیر...
چهار....هفت....هشت...دوازده و.....
توی کلاس همهمه شد و هرکی بهونه ی خودش رو برای درس نخوندن داشت....
_ ساکت!!!.....
+[رفتیم دفتر مدیر و بعد از چند دقیقه والدینمون اومدن مدرسه...هنوز از دیشب با بابام حرف نمیزدم و انتظار نداشتم با وضع نمره هام ریکشن خوبی نشون بده....مدرسه تموم شد و هر کس به روش خودش میرفت خونه...جلوی پدرم تعهد دادم که وضعیت تحصیلم بهتر میشه و کارنامم رو بهش دادن....بدون اینکه حرفی باهام بزنه از مدرسهرفته بود و باید پیاده برمیگشتم....]
بارون بند اومده بود و نور خورشید درست توی چشمش بود....قدم های ارومش صدای پاییز میدادن و با راه رفتنش ریتم ساخته بود...
کم کم داشت به خونه میرسید که احساس کرد یه نفر داره دنبالش میکنه...اهمیت نداد و سعی کرد نادیدش بگیره...
رسید خونه و آروم سلام کرد...
&بهت یاد ندادم بلند سلام کنی؟
+یاد دادی....
&خوبه....چون وقتی هم که منو تو مدرسه دیدی چیزی نگفتی.....
+مدیرمون چیزی نگفت؟
&مگه باید چیزی هم میگفت؟خودم وضعیت کارنامه و تعهدتو دیدم!....
سرشو پایین انداخت و با با بند کیفش بازی میکرد....
&توضیحی براش داری؟
+قراره کلی غر بشنوم(زیرلب)
با ورود معلم سر کلاس همه سرجاشون نشستن و بهم دیگه نگاه میکردن....
_به ترتیب شماره هاتون نمره هاتونو اعلام میکنم....
شماره اول....پونزده
شماره دوم....سیزده
شماره سوم....هجده
شماره چهارم.....شیش..
........
شماره هایی که میخونم برن دفتر مدیر...
چهار....هفت....هشت...دوازده و.....
توی کلاس همهمه شد و هرکی بهونه ی خودش رو برای درس نخوندن داشت....
_ ساکت!!!.....
+[رفتیم دفتر مدیر و بعد از چند دقیقه والدینمون اومدن مدرسه...هنوز از دیشب با بابام حرف نمیزدم و انتظار نداشتم با وضع نمره هام ریکشن خوبی نشون بده....مدرسه تموم شد و هر کس به روش خودش میرفت خونه...جلوی پدرم تعهد دادم که وضعیت تحصیلم بهتر میشه و کارنامم رو بهش دادن....بدون اینکه حرفی باهام بزنه از مدرسهرفته بود و باید پیاده برمیگشتم....]
بارون بند اومده بود و نور خورشید درست توی چشمش بود....قدم های ارومش صدای پاییز میدادن و با راه رفتنش ریتم ساخته بود...
کم کم داشت به خونه میرسید که احساس کرد یه نفر داره دنبالش میکنه...اهمیت نداد و سعی کرد نادیدش بگیره...
رسید خونه و آروم سلام کرد...
&بهت یاد ندادم بلند سلام کنی؟
+یاد دادی....
&خوبه....چون وقتی هم که منو تو مدرسه دیدی چیزی نگفتی.....
+مدیرمون چیزی نگفت؟
&مگه باید چیزی هم میگفت؟خودم وضعیت کارنامه و تعهدتو دیدم!....
سرشو پایین انداخت و با با بند کیفش بازی میکرد....
&توضیحی براش داری؟
۳.۵k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.