شروع دوباره پارت ۷ فیک بی تی اس
شروع دوباره پارت ۷ #فیک_بی_تی_اس
همگی کیک و بریدیم و آری خیلی خوشحال بود ... بعد کوک اومد پیش آری تا باهم صحبت کنن منم تقریبا کنارشون بودم
_: خب آری ببین ... این خانومی که اینجاست ... آم ... دوست دخترمه
÷: چ.چی؟
_: خب نمیدونم چطور بگم
÷: یعنی تو مامانمو دوس نداری؟
_: عام ...
÷: چطور همچین کاری میکنییی؟ (گریه)
آری دویید و رفت تو اتاقش
دختره : داره لوس بازی در میاره بابا ولش کنین
+: چی میگی تو هااااا؟ متوجهی اصن؟ نمیتونی با دختر من اینجوری صحبت کنی ... هنوز حتی اسمتم نمیدونیم
دختره : اسمم یولیه ... به خودت بیا
+: جم کن این دوس دخترتو (رو به جونگکوک)
ا.ت رفت بالابه سمت اتاق آری ... در زد اما به جز صدای گریه های دخترش چیزی نمیشنید
+: دخترم ... آری میشه درو باز کنی؟ ... خواهش میکنم ... عزیزم مشکلی نداره که بابات با یه نفر دیگه ازدواج کنه ... اون هنوزم باباته ... لطفا بیا بیرون ... خواهش میکنم عزیزم ... آری؟ داری ناراحتم میکنی باز کن دیگه
÷: نمیخوام بریننن ... از همتون بدم میاد
+: آری خواهش میکنم
÷: نمیخواممم
+: لطفا بیا درو باز کن
کوک ویو
رفتم بالا ... دیدم ا.ت داره با آری پشت در صحبت میکنه ... ا.ت حرفای خوبی راجبم میزد ... اون واقعا با درکه ... هیچکس همچین کاری نمیکنه ... منم رفتم پیشش
_: باز نمیکنه ؟
+: میبینی که
_: معذرت میخوام
+: ببین من از این عصبی نیستم که دوس دختر داری از این عصبیم که چرا اول پیش یه روان شناس نرفتی تا ازش بپرسی این قضیه رو چطور بگی ... این قضیه رو یهو نمیگن ... واسه یه بچه ۵ ساله سنگینه ... مخصوصا یه دختر بچه
_: راس میگی معذرت میخوام
+: خیله خب ... یکمم تو صحبت کن شاید بیاد بیرون
_: باشه ... آری دخترم بیا بیرون
÷: نمیخوااام ... از اینجا برووو از خونه ما برو بیرون ... برو پیش اون خانمه
_: آری لطفا ...
بابت اینکه دیروز نتونستم بزارم متاسفم ...
همگی کیک و بریدیم و آری خیلی خوشحال بود ... بعد کوک اومد پیش آری تا باهم صحبت کنن منم تقریبا کنارشون بودم
_: خب آری ببین ... این خانومی که اینجاست ... آم ... دوست دخترمه
÷: چ.چی؟
_: خب نمیدونم چطور بگم
÷: یعنی تو مامانمو دوس نداری؟
_: عام ...
÷: چطور همچین کاری میکنییی؟ (گریه)
آری دویید و رفت تو اتاقش
دختره : داره لوس بازی در میاره بابا ولش کنین
+: چی میگی تو هااااا؟ متوجهی اصن؟ نمیتونی با دختر من اینجوری صحبت کنی ... هنوز حتی اسمتم نمیدونیم
دختره : اسمم یولیه ... به خودت بیا
+: جم کن این دوس دخترتو (رو به جونگکوک)
ا.ت رفت بالابه سمت اتاق آری ... در زد اما به جز صدای گریه های دخترش چیزی نمیشنید
+: دخترم ... آری میشه درو باز کنی؟ ... خواهش میکنم ... عزیزم مشکلی نداره که بابات با یه نفر دیگه ازدواج کنه ... اون هنوزم باباته ... لطفا بیا بیرون ... خواهش میکنم عزیزم ... آری؟ داری ناراحتم میکنی باز کن دیگه
÷: نمیخوام بریننن ... از همتون بدم میاد
+: آری خواهش میکنم
÷: نمیخواممم
+: لطفا بیا درو باز کن
کوک ویو
رفتم بالا ... دیدم ا.ت داره با آری پشت در صحبت میکنه ... ا.ت حرفای خوبی راجبم میزد ... اون واقعا با درکه ... هیچکس همچین کاری نمیکنه ... منم رفتم پیشش
_: باز نمیکنه ؟
+: میبینی که
_: معذرت میخوام
+: ببین من از این عصبی نیستم که دوس دختر داری از این عصبیم که چرا اول پیش یه روان شناس نرفتی تا ازش بپرسی این قضیه رو چطور بگی ... این قضیه رو یهو نمیگن ... واسه یه بچه ۵ ساله سنگینه ... مخصوصا یه دختر بچه
_: راس میگی معذرت میخوام
+: خیله خب ... یکمم تو صحبت کن شاید بیاد بیرون
_: باشه ... آری دخترم بیا بیرون
÷: نمیخوااام ... از اینجا برووو از خونه ما برو بیرون ... برو پیش اون خانمه
_: آری لطفا ...
بابت اینکه دیروز نتونستم بزارم متاسفم ...
۳۳.۲k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.