PT 13
PT 13
کوک:آجوما(عربده) آجوما آجوما:بله ارباب کوک:زود همه رو جمع کن زود آجوما:چشم آجوما همه رو جمع کرد تا بفهمم کاره کی بوده انقدر عصبی بودم که همشونو همونجا یه گلوله تو مغزشون خالی کنم دستمو پشتم گرفته بودم و عصبی بودم و اینور و اونور میرفتم همه خدمتکارا و بادیگاردا از عصبانیت من حتی نفس نمیکشیدن کوک:کی جرعت کرده همچین غلطی کنی همه:سکوت کوک:د جواب بدید(عربده) قسم میخورم نگید همتونو میکشم حروم زادها همون موقع یکی اومد جلو خدمتکار:ارباب من دیدم کی اینکارو کرد کوک:کی زود بگو همون موقع به خدمتکاری که اونور بود اشاره کرد خدمتکار:چی نه نه من نکردم اون یکی:چرا ارباب خودش بود دیدم که ا.ت رو هول داد به سمتش رفتم خدمتکار:ا ارباب غلط کردم کوک:قبلش باید این فکر رو میکردی که به خدمتکار مورد علاقه من آسیب نزنی اصلحمو از جیبم در آوردم و تیر رو تو سرش زدم و اونم مرد بقیه ترسیدن کوک:این درس عبرت میشه برا شماها که کاری انجام ندید که آخرش به مرگ برسه همه:چشم ارباب متوجه هستیم کوک:بیاید این هرزه رو ببرید آتیشش بزنید ردی ازش نمونه بادیگارد:چشم ارباب بردنش به سمت اتاق رفتم کوک:چیشد هیونگ هوپی:خونه زیادی از دست داده ولی تونستم جلو خون ریزی رو بگیرم و زخمشو بخیه بزنم پاشم فق پیچ خورده جایه نگرانی نیست خیالم راحت شد هوپی:ولی بگو ببینم این کیه که بخاطرش کله عمارت رو ریختی به هم کوک:راستش خودمم نمیدونم هیونگ هوپی:هیچ وقت انقدر نگران ندیده بودمت مراقبش باش هوپی:ممنون هیونگ رفت و منم رفتم تو اتاق کنار تختش نشستم و دستاشو گرفتم و آروم بوسیدم کوک:هرکی نزدیکه ننه آسیب میبینه تویه نیم وجبی منو شیفته خودت کردی ولی نباید بهت زیاد نزدیک بشم برا مراقبت ازت باید دورشم ازت ولی نمی تونم قلبم وابستت شده حتما تو ازم متنفری خنده ای کردم کوک:معلومه من خیلی بدی بهت کردم بغلش کردم و همونجا خوابیدم
_________
شرط پارت بعد تا فردا
۲۰ تا لایک
۱۰ تا کامنت
کوک:آجوما(عربده) آجوما آجوما:بله ارباب کوک:زود همه رو جمع کن زود آجوما:چشم آجوما همه رو جمع کرد تا بفهمم کاره کی بوده انقدر عصبی بودم که همشونو همونجا یه گلوله تو مغزشون خالی کنم دستمو پشتم گرفته بودم و عصبی بودم و اینور و اونور میرفتم همه خدمتکارا و بادیگاردا از عصبانیت من حتی نفس نمیکشیدن کوک:کی جرعت کرده همچین غلطی کنی همه:سکوت کوک:د جواب بدید(عربده) قسم میخورم نگید همتونو میکشم حروم زادها همون موقع یکی اومد جلو خدمتکار:ارباب من دیدم کی اینکارو کرد کوک:کی زود بگو همون موقع به خدمتکاری که اونور بود اشاره کرد خدمتکار:چی نه نه من نکردم اون یکی:چرا ارباب خودش بود دیدم که ا.ت رو هول داد به سمتش رفتم خدمتکار:ا ارباب غلط کردم کوک:قبلش باید این فکر رو میکردی که به خدمتکار مورد علاقه من آسیب نزنی اصلحمو از جیبم در آوردم و تیر رو تو سرش زدم و اونم مرد بقیه ترسیدن کوک:این درس عبرت میشه برا شماها که کاری انجام ندید که آخرش به مرگ برسه همه:چشم ارباب متوجه هستیم کوک:بیاید این هرزه رو ببرید آتیشش بزنید ردی ازش نمونه بادیگارد:چشم ارباب بردنش به سمت اتاق رفتم کوک:چیشد هیونگ هوپی:خونه زیادی از دست داده ولی تونستم جلو خون ریزی رو بگیرم و زخمشو بخیه بزنم پاشم فق پیچ خورده جایه نگرانی نیست خیالم راحت شد هوپی:ولی بگو ببینم این کیه که بخاطرش کله عمارت رو ریختی به هم کوک:راستش خودمم نمیدونم هیونگ هوپی:هیچ وقت انقدر نگران ندیده بودمت مراقبش باش هوپی:ممنون هیونگ رفت و منم رفتم تو اتاق کنار تختش نشستم و دستاشو گرفتم و آروم بوسیدم کوک:هرکی نزدیکه ننه آسیب میبینه تویه نیم وجبی منو شیفته خودت کردی ولی نباید بهت زیاد نزدیک بشم برا مراقبت ازت باید دورشم ازت ولی نمی تونم قلبم وابستت شده حتما تو ازم متنفری خنده ای کردم کوک:معلومه من خیلی بدی بهت کردم بغلش کردم و همونجا خوابیدم
_________
شرط پارت بعد تا فردا
۲۰ تا لایک
۱۰ تا کامنت
۱۵.۷k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.