*please stey well*PT20
*پرش زمانی روز برگشت*
وسایلامن رو جمع کردیم و گذاشتیم توی ماشین و سوار شدیم و حرکت کردیم سمت شهر وقتی رسیدیم منو جیمین و جه یی رفتیم خونه ی جیمین طبق معمول جیوون خونه نبود رفتیم تو جه یی یه تاکسی گرفت و رفت خونه منم رفتم توی اتاقم تا وسایلم رو بزارم سر جاش روی تختم نشستم که جیمین اومد توی اتاق و گفت
-امم چیزه اگه دوست داری که برگردی خونتون میتونی...من الان حالم خوب شده بعدشم تورو دارم
+واقعا؟
-اهوم
+تو واقعا جزو اون ادمایی بودی که تونستم دو سه روزه خوبت کنم...باید بگم خودت خودتو خوب کردی من بهت افتخار میکنم در واقع
-ممنون...ولی خب میدونی که اگهه تو نبودی من نمیتونستم خودمو خوب کنم تو راهو جلو روم گذاشتی
بلند شدم و بغلش کردم بهش نگاه کردم اروم اروم صورتشو نزدیکم کرد و شروع کرد بوسیدنم اونقدی همو بوسیدیم که نفس کم اوردیم ازش جدا شدم و گفتم
+واقعنی مشکلی نداری من برم؟
-نه چرا باید داشته باشم...
+پدرت چی؟خب اون ازم خواست تورو خوب کنم
-اولا من الان خوب شدم دوما من خودم جواب پدرم و میدم...البته خب تا وقتی نیومدن اگه دوست داری میتونی پیشم بمونی چون یه وقتایی تنهایی حوصله سر بره چون بنجامین هم نیستش
+باشه...خب هنوز ساعت هفته چیکار کنیم؟
-یه دور گیم بزنیم؟
+اهوم
رفتیم و توی حال نشستیم جلو تلویزیون دوتا بطری سوجو هم اوردیم با یخورده خوراکی شروع کردیم گیم زدن چند در بازی کردیم و بیشتری رو من برنده شدم دور اخرو بازی کردیم که بازم من بزدم براین عصبانی شد و شروع کرد دنبال کردنم...من بدو اون بدو صدای خنده هامون کل خونه رو پر کرده بود...همینجوری داشتم میدویدیم که بنده پام پیچ خورد و افتادم...
+ایییییی پاممم...جیمیناااااا
-(خنده)چیزیت که نشد
+چرا پام پیچ خورد
-خب باشه
براید بغلم کرد و بردم توی اتاق انداختم روی تخت و شروع کرد قلقلک دادنم
+(خنده)قبوله...باشه اصلا من بد...بسهه
-نه نمیشه
+بستههه...جیمیناا... بسته
اونقدری قلقلکم داد که اشکم در اومد هردومون کنار هم دیگه افتادیم روی تخت همینطور که میخندیدم جیمین بغلم کردو گفت
-دوست دارمممم...قول بده همیشه پیشمی...
+منم...قول میدم
چند مین توی بغل هم بودیم که مبایل براین زنگ خورد جواب داد و بعد چند مین قطع کرد...
+کی بود؟
-از کمپانی بودن...فردا باید بریم چون شاید بخوان قرار گذاشتن منو تایید کنن
+قرار گذاشتن؟
-اهوم
+با کی؟
-با یه ختری به اسم ا/ت
+یااا...واسا من چرا یه لحظه اینجوری شدم:|
-(خنده)نمیدونم...ام چیزه نظرت چیه بریم پارک؟
+خوبه...
لباسام رو عوض کردم یه تیشرت سفید با یه شلوارک جین تا روی رون پام پوشیدم کفش هام رو پوشیدم و منتظر جیمین موندم که اومد و گفت
-بریم
+بریم
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت یکی از پارکا...وقتی رسیدیم چون جای پارک پیدا نکردیم مجبور شدیم ماشین رو اونور خیابون پارک کنیم...ماشین رو پارک کردیم و رفت توی پارک(چه پارک تو پارکی شد) داشتیم قدم میزدیم که متوجه ی اینکه چند نفر دارن اجرا میکنن شدیم رفتیم سمتشون یه اهنگ ریتمیک و اروم اجرا میکردن...که یهو جیمین دستشو سمتم دراز کرد و گفت
-مایلین با من برقصی بانوی من؟
+اوهوم(خنده)
شروع کردیم رقصیدن مردم نگاهمون میکرد شاید از نظر بعضی هاشون دیوونه به نظر میومدیم ولی خب...بهمون خوش گذشت...وقتی اهنگ تموم شد همه دست زدن و بعدش کم کم رفتن...نگاهمو به جیمین دادم که گفت
-دوباره قرمز شد...
+اییییشششش دوباره
-هه کیوتتت...
+عررررر
.
.
.
اسلاید دوم(استایل ا/ت)
اسلاید سوم(استایل جیمین)
وسایلامن رو جمع کردیم و گذاشتیم توی ماشین و سوار شدیم و حرکت کردیم سمت شهر وقتی رسیدیم منو جیمین و جه یی رفتیم خونه ی جیمین طبق معمول جیوون خونه نبود رفتیم تو جه یی یه تاکسی گرفت و رفت خونه منم رفتم توی اتاقم تا وسایلم رو بزارم سر جاش روی تختم نشستم که جیمین اومد توی اتاق و گفت
-امم چیزه اگه دوست داری که برگردی خونتون میتونی...من الان حالم خوب شده بعدشم تورو دارم
+واقعا؟
-اهوم
+تو واقعا جزو اون ادمایی بودی که تونستم دو سه روزه خوبت کنم...باید بگم خودت خودتو خوب کردی من بهت افتخار میکنم در واقع
-ممنون...ولی خب میدونی که اگهه تو نبودی من نمیتونستم خودمو خوب کنم تو راهو جلو روم گذاشتی
بلند شدم و بغلش کردم بهش نگاه کردم اروم اروم صورتشو نزدیکم کرد و شروع کرد بوسیدنم اونقدی همو بوسیدیم که نفس کم اوردیم ازش جدا شدم و گفتم
+واقعنی مشکلی نداری من برم؟
-نه چرا باید داشته باشم...
+پدرت چی؟خب اون ازم خواست تورو خوب کنم
-اولا من الان خوب شدم دوما من خودم جواب پدرم و میدم...البته خب تا وقتی نیومدن اگه دوست داری میتونی پیشم بمونی چون یه وقتایی تنهایی حوصله سر بره چون بنجامین هم نیستش
+باشه...خب هنوز ساعت هفته چیکار کنیم؟
-یه دور گیم بزنیم؟
+اهوم
رفتیم و توی حال نشستیم جلو تلویزیون دوتا بطری سوجو هم اوردیم با یخورده خوراکی شروع کردیم گیم زدن چند در بازی کردیم و بیشتری رو من برنده شدم دور اخرو بازی کردیم که بازم من بزدم براین عصبانی شد و شروع کرد دنبال کردنم...من بدو اون بدو صدای خنده هامون کل خونه رو پر کرده بود...همینجوری داشتم میدویدیم که بنده پام پیچ خورد و افتادم...
+ایییییی پاممم...جیمیناااااا
-(خنده)چیزیت که نشد
+چرا پام پیچ خورد
-خب باشه
براید بغلم کرد و بردم توی اتاق انداختم روی تخت و شروع کرد قلقلک دادنم
+(خنده)قبوله...باشه اصلا من بد...بسهه
-نه نمیشه
+بستههه...جیمیناا... بسته
اونقدری قلقلکم داد که اشکم در اومد هردومون کنار هم دیگه افتادیم روی تخت همینطور که میخندیدم جیمین بغلم کردو گفت
-دوست دارمممم...قول بده همیشه پیشمی...
+منم...قول میدم
چند مین توی بغل هم بودیم که مبایل براین زنگ خورد جواب داد و بعد چند مین قطع کرد...
+کی بود؟
-از کمپانی بودن...فردا باید بریم چون شاید بخوان قرار گذاشتن منو تایید کنن
+قرار گذاشتن؟
-اهوم
+با کی؟
-با یه ختری به اسم ا/ت
+یااا...واسا من چرا یه لحظه اینجوری شدم:|
-(خنده)نمیدونم...ام چیزه نظرت چیه بریم پارک؟
+خوبه...
لباسام رو عوض کردم یه تیشرت سفید با یه شلوارک جین تا روی رون پام پوشیدم کفش هام رو پوشیدم و منتظر جیمین موندم که اومد و گفت
-بریم
+بریم
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت یکی از پارکا...وقتی رسیدیم چون جای پارک پیدا نکردیم مجبور شدیم ماشین رو اونور خیابون پارک کنیم...ماشین رو پارک کردیم و رفت توی پارک(چه پارک تو پارکی شد) داشتیم قدم میزدیم که متوجه ی اینکه چند نفر دارن اجرا میکنن شدیم رفتیم سمتشون یه اهنگ ریتمیک و اروم اجرا میکردن...که یهو جیمین دستشو سمتم دراز کرد و گفت
-مایلین با من برقصی بانوی من؟
+اوهوم(خنده)
شروع کردیم رقصیدن مردم نگاهمون میکرد شاید از نظر بعضی هاشون دیوونه به نظر میومدیم ولی خب...بهمون خوش گذشت...وقتی اهنگ تموم شد همه دست زدن و بعدش کم کم رفتن...نگاهمو به جیمین دادم که گفت
-دوباره قرمز شد...
+اییییشششش دوباره
-هه کیوتتت...
+عررررر
.
.
.
اسلاید دوم(استایل ا/ت)
اسلاید سوم(استایل جیمین)
۸.۳k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.