اگه فک کردیم تموم شده ؟
اگه فک کردیم تموم شده ؟
بازم نهههه:)
ف۱ پارت ۲۲
........
جیمین بعد از اینکه تونست جونگ کوک رو مرخص کنه همراه با جونگ کوک سمت خونه داشت حرکت میکرد جونگ کوک بعد از مدتی خیره شدن به جاده تصمیم گرفت که حرفی بزنه از سکوت خوشش نمیومد
_جیمین کسی که من رو فرستادی دنبالش یونا بود
جیمین بدون اینکه چشمش رو از توی جاده برداره و در حالی که میدونست جونگ کوک متوجه یونا شده جوابش رو داد
+خوب آره بعد سالها یه نامه براش فرستادمو چون متوجه این شد که داشتم جاسوسیشو میکردم میخواست در بره منم تو رو فرستادم دنبالش
_لئو چش بود؟ چرا لئو رو نفرستادی؟ مگه اون زیر دستت نیست؟
لئو رو فرستادم که جای دیگه رو چک کنه چون میدونم افراد توی اون خونه خیلی زیاد بودن و اینکه دو نفر یهو خارج شن عجیب بود بعد از فرستادن لئو فقط تو به ذهنم رسیدی درواقع نمیخواستم تو رو بفرستم
_بهتره که اینو با بقیه هم در میون بزاریم زودش که هممون میفهمیم ولی بهتره که از الان بدونیم
جیمین سرش رو برای تایید تکون داد و ادامه راه رو بدون صحبتی ادامه دادن میخواستن صحبت کنن اما نیاز به یک شخص دیگم بود کسی که بیشتر از اینا درد کشید
_ راستی شرطم
جونکوک این رو با پوزخند گفت و جیمین با ترس نگاش کرد انگار شرط آسونی نبود
..........
بعد از ساعتها انتظار جیهوپ بالاخره موتور یونا و آرورا رو وسط بیابون دید بعد از اینکه اطمینان پیدا کرد که کسی دنبالشون نیست در رو باز کرد و وارد زیرزمین شد همه جا تمیز، زیبا و بدون هیچ خونی بود البته برای اینکه این شکلی شه پدر همه در اومد
......
جی هوپ*
بعد از پرسیدن از انیس که چقدر مونده و جواب چند دقیقه بود بالاخره بعد از یک ساعت و نیم رسیدیم لیلی هنوز خوابیده بود ما هم تصمیم گرفتیم بیدارش نکنیم..... تا از اونجا خارج شدم پام دقیقاً روی جسد فرانک قرار گرفت به طرز عجیبی خونسرد بودم کاملاً تجزیه شده بود البته فقط ری اکشن من بدون جیغ بود انیس و ادوارد رو که نگم همدیگرو بغل کرده بودن و جیغ میزدن با پوشیدن دستکشی که توی ون داشتم و با کمک ادوارد که چاله کنده بود این مردک زشت و چال کردیم انیس هم توی این زمان حداقل نیمی از پله ها رو تمیز کرد و بعدشم ما رفتیم سراغ بقیه کار وقتی وارد خونه شدم به طرز عجیبی دلم گرفت.... حقم دارم تقریبا اینجا داشتم میمردم البته هممون میمردیم به دست فرانکی که دیوونه شده بود فقط واسه موادی که الان یونا دنبالشه امیدوارم آخر زندگی یونا مثل فرانک نشه امیدوارم دست از سر این بازیها برداره دست از سر گذشتش ولی نمیشه کاریش کرد یونا آدم کنجکاویه با اینکه بزرگ شده
.
بازم نهههه:)
ف۱ پارت ۲۲
........
جیمین بعد از اینکه تونست جونگ کوک رو مرخص کنه همراه با جونگ کوک سمت خونه داشت حرکت میکرد جونگ کوک بعد از مدتی خیره شدن به جاده تصمیم گرفت که حرفی بزنه از سکوت خوشش نمیومد
_جیمین کسی که من رو فرستادی دنبالش یونا بود
جیمین بدون اینکه چشمش رو از توی جاده برداره و در حالی که میدونست جونگ کوک متوجه یونا شده جوابش رو داد
+خوب آره بعد سالها یه نامه براش فرستادمو چون متوجه این شد که داشتم جاسوسیشو میکردم میخواست در بره منم تو رو فرستادم دنبالش
_لئو چش بود؟ چرا لئو رو نفرستادی؟ مگه اون زیر دستت نیست؟
لئو رو فرستادم که جای دیگه رو چک کنه چون میدونم افراد توی اون خونه خیلی زیاد بودن و اینکه دو نفر یهو خارج شن عجیب بود بعد از فرستادن لئو فقط تو به ذهنم رسیدی درواقع نمیخواستم تو رو بفرستم
_بهتره که اینو با بقیه هم در میون بزاریم زودش که هممون میفهمیم ولی بهتره که از الان بدونیم
جیمین سرش رو برای تایید تکون داد و ادامه راه رو بدون صحبتی ادامه دادن میخواستن صحبت کنن اما نیاز به یک شخص دیگم بود کسی که بیشتر از اینا درد کشید
_ راستی شرطم
جونکوک این رو با پوزخند گفت و جیمین با ترس نگاش کرد انگار شرط آسونی نبود
..........
بعد از ساعتها انتظار جیهوپ بالاخره موتور یونا و آرورا رو وسط بیابون دید بعد از اینکه اطمینان پیدا کرد که کسی دنبالشون نیست در رو باز کرد و وارد زیرزمین شد همه جا تمیز، زیبا و بدون هیچ خونی بود البته برای اینکه این شکلی شه پدر همه در اومد
......
جی هوپ*
بعد از پرسیدن از انیس که چقدر مونده و جواب چند دقیقه بود بالاخره بعد از یک ساعت و نیم رسیدیم لیلی هنوز خوابیده بود ما هم تصمیم گرفتیم بیدارش نکنیم..... تا از اونجا خارج شدم پام دقیقاً روی جسد فرانک قرار گرفت به طرز عجیبی خونسرد بودم کاملاً تجزیه شده بود البته فقط ری اکشن من بدون جیغ بود انیس و ادوارد رو که نگم همدیگرو بغل کرده بودن و جیغ میزدن با پوشیدن دستکشی که توی ون داشتم و با کمک ادوارد که چاله کنده بود این مردک زشت و چال کردیم انیس هم توی این زمان حداقل نیمی از پله ها رو تمیز کرد و بعدشم ما رفتیم سراغ بقیه کار وقتی وارد خونه شدم به طرز عجیبی دلم گرفت.... حقم دارم تقریبا اینجا داشتم میمردم البته هممون میمردیم به دست فرانکی که دیوونه شده بود فقط واسه موادی که الان یونا دنبالشه امیدوارم آخر زندگی یونا مثل فرانک نشه امیدوارم دست از سر این بازیها برداره دست از سر گذشتش ولی نمیشه کاریش کرد یونا آدم کنجکاویه با اینکه بزرگ شده
.
۳.۶k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.