سرنوشت متصل
سرنوشت متصل
Part13
به هوش اومدن که دیدم هانا بالا سرمه
~هی خوبیییی
اره چی شده
~از حال رفتییی دختررررر
وایییی هاناااااا چرااااااا نگفتی دیشب چه گوهی خوردممممم
~مگ چی شد؟
ینیییی چی که کوک چشمک میزنه بهم
~چهههه یهو کوک با تهیونگ اومدن داخل
_روناااا حالت خوبهههه؟
ا... ررر.... ههه خوبم
_چی شد یهووو پوزخند*
×خوبی رونا
آ...
~تو بیا بیرون کارت دارم تهیونگ رو کشیدم بیرون هییی توووو
×کاری کردم چرا عصبانی؟
~به اون رفیق کله خرت بگو از رونا دور بمونههههه وگرنه....
_وگرنه چی؟
~وگرنههه چشاتو با چنگال در میارم
×چه خشن لیدی
~یه لیدی نشون هردتون بدم....(رفت)
هانا کصخلی؟
~چرا؟
چرا داری میرینی به کوک و تهیونگ
~مگه تو نگفتی فراموشش کردی
حالا یه فرصت د...
~خفهههه شووووو اوننن همیشه باعث شده تو به این حالی بیوفتی که الان هستی
میشه بحث رو تموم کنیم؟
~اصن هر گوهی میخای بخور (و رفت) خیلی عصابم تخمی بود باید میرفتم جایی که هیچکسی نباشه پس ماشین رو روشن کردم و گاز دادم همینطور داشتم میرفتم ولی نمیدونم کجا...
روای رونا
بعد حرف ها و غر غر های هانا رفتم خونه فک کنم ناراحت شده باشه چون خونه نیست و کم کم داشت شب میشد پس به هانا زنگ زدم ولی جواب نداد کم کم داشتم نگران میشدم چون جواب نمیداد
روای هانا
~کم کم اروم شده بودم که رونا زنگ زد دوباره اعصابم خراب شد و گوشیو جواب ندادم نزدیک ده بار زنگ زد و این منو خوشحال میکرد خاستم گوشی رو بر دارم که دیدم شارژ ندارم و خاموش شد ای کیفم دهنت ماشین رو دور زدم که بر بگردم یهو بزنین تموم شد بلند داد زدم کیرمممم تو زندگی یهو به خودم اومدم دیدم نمیدونم کجام و فقط یه جاده تاریکه وای خدا میترسم.....
روای رونا
5 ساعت بود که هانا نیومده بود خونه گوشیش هم خاموش بود دیگه واقعن نگران شدم ولی نمیدونم کجاست حالا چه گوهییی بخورمممم
یهو یاد حرفای کوک تو بیمارستان افتادم
فلش بک
_ببینم الان بهتری؟
اهوم
_رونا؟
......
از این پارت به بعد شرط میزارم
لایک 8 تا
کامنت 5 تا
نویسنده
https://wisgoon.com/xxvvc
#رمان #فیک #سناریو #وانشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part13
به هوش اومدن که دیدم هانا بالا سرمه
~هی خوبیییی
اره چی شده
~از حال رفتییی دختررررر
وایییی هاناااااا چرااااااا نگفتی دیشب چه گوهی خوردممممم
~مگ چی شد؟
ینیییی چی که کوک چشمک میزنه بهم
~چهههه یهو کوک با تهیونگ اومدن داخل
_روناااا حالت خوبهههه؟
ا... ررر.... ههه خوبم
_چی شد یهووو پوزخند*
×خوبی رونا
آ...
~تو بیا بیرون کارت دارم تهیونگ رو کشیدم بیرون هییی توووو
×کاری کردم چرا عصبانی؟
~به اون رفیق کله خرت بگو از رونا دور بمونههههه وگرنه....
_وگرنه چی؟
~وگرنههه چشاتو با چنگال در میارم
×چه خشن لیدی
~یه لیدی نشون هردتون بدم....(رفت)
هانا کصخلی؟
~چرا؟
چرا داری میرینی به کوک و تهیونگ
~مگه تو نگفتی فراموشش کردی
حالا یه فرصت د...
~خفهههه شووووو اوننن همیشه باعث شده تو به این حالی بیوفتی که الان هستی
میشه بحث رو تموم کنیم؟
~اصن هر گوهی میخای بخور (و رفت) خیلی عصابم تخمی بود باید میرفتم جایی که هیچکسی نباشه پس ماشین رو روشن کردم و گاز دادم همینطور داشتم میرفتم ولی نمیدونم کجا...
روای رونا
بعد حرف ها و غر غر های هانا رفتم خونه فک کنم ناراحت شده باشه چون خونه نیست و کم کم داشت شب میشد پس به هانا زنگ زدم ولی جواب نداد کم کم داشتم نگران میشدم چون جواب نمیداد
روای هانا
~کم کم اروم شده بودم که رونا زنگ زد دوباره اعصابم خراب شد و گوشیو جواب ندادم نزدیک ده بار زنگ زد و این منو خوشحال میکرد خاستم گوشی رو بر دارم که دیدم شارژ ندارم و خاموش شد ای کیفم دهنت ماشین رو دور زدم که بر بگردم یهو بزنین تموم شد بلند داد زدم کیرمممم تو زندگی یهو به خودم اومدم دیدم نمیدونم کجام و فقط یه جاده تاریکه وای خدا میترسم.....
روای رونا
5 ساعت بود که هانا نیومده بود خونه گوشیش هم خاموش بود دیگه واقعن نگران شدم ولی نمیدونم کجاست حالا چه گوهییی بخورمممم
یهو یاد حرفای کوک تو بیمارستان افتادم
فلش بک
_ببینم الان بهتری؟
اهوم
_رونا؟
......
از این پارت به بعد شرط میزارم
لایک 8 تا
کامنت 5 تا
نویسنده
https://wisgoon.com/xxvvc
#رمان #فیک #سناریو #وانشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۶.۸k
- ۱۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط