love inother style پارت57
#love_inother_style #پارت57
#ساکورا #کوین
ساکورا
من:هیععع بلند شوو
کوین:وای ول کن دیگه
من:چی چیرو ول کن میخوایم بریم پارک ساحلی شنا بلندشووو
با پام هلش دادم پایین
کوین:وایی خدایا این پایه یا لنگ خر
من:خف کن تا نکشتمت"^_^"
کوین:آه باشه
بلندشد بی.حیا بدون اینکه بدونه یه دختر مجرد تو این کلبس لباسشو درآورد و لباس شنا پوشید که یهو بوووم در بازشدش
*هیععع خاک به سرم سر چه ماجرایی رسیدم ببخشید
من:ساکونو واستا ساکونووو
روبه کوین کردم که باخیال راحت داشت لباسشو میپوشید
من:بیا همینو میخواستی آره
کوین:چی میگی ول کن ساکورا دیگه
من:،آبروم رفت
دستمو گذاشتم جلویی صورتم شروع کردم به اشک ریختن الآن راجبم چی فک میکرد کوین اومد سمتم بغلم کرد
کوین:بابا غصع نداره که اون دختره فهمیده ایه
من:آره جون خودت نمیخواد خل بازیاتو توجیح کنی
***///***///***
کوین
واه خدایا خوبه یه لباس عوض کردم کار دیگه ای نکردیم که
من:خوب بیا بریم دیگه
ساکورا:بااین لباس میخوایی بری
نگاه به لباسم.کردم خوب بود که
من:خوبه که؟)
ساکورا اومد جلو دستشو سمت دکمه هایی لباسم برد و شروع کرد به بستن دکمه هایی که باز بود سرشو بالا گرفت
دماغش مماس دماغم بود نمیدونم چرا نتونستم خودمو کنترل کنم سرشو با دستام بالا آوردم هرچی نباشه من نامزدشم لبامو گذاشتم رویی لباش دستاش رویی لباسم ول شدش بعد چندین ثانیه ازش دور شدم
ساکورا:اهم چیزه بیا بریم دیگه
خندیدم مثلا میخواد بپیچونه
من:باشه بریم دیگه
#ساکورا #کوین
ساکورا
من:هیععع بلند شوو
کوین:وای ول کن دیگه
من:چی چیرو ول کن میخوایم بریم پارک ساحلی شنا بلندشووو
با پام هلش دادم پایین
کوین:وایی خدایا این پایه یا لنگ خر
من:خف کن تا نکشتمت"^_^"
کوین:آه باشه
بلندشد بی.حیا بدون اینکه بدونه یه دختر مجرد تو این کلبس لباسشو درآورد و لباس شنا پوشید که یهو بوووم در بازشدش
*هیععع خاک به سرم سر چه ماجرایی رسیدم ببخشید
من:ساکونو واستا ساکونووو
روبه کوین کردم که باخیال راحت داشت لباسشو میپوشید
من:بیا همینو میخواستی آره
کوین:چی میگی ول کن ساکورا دیگه
من:،آبروم رفت
دستمو گذاشتم جلویی صورتم شروع کردم به اشک ریختن الآن راجبم چی فک میکرد کوین اومد سمتم بغلم کرد
کوین:بابا غصع نداره که اون دختره فهمیده ایه
من:آره جون خودت نمیخواد خل بازیاتو توجیح کنی
***///***///***
کوین
واه خدایا خوبه یه لباس عوض کردم کار دیگه ای نکردیم که
من:خوب بیا بریم دیگه
ساکورا:بااین لباس میخوایی بری
نگاه به لباسم.کردم خوب بود که
من:خوبه که؟)
ساکورا اومد جلو دستشو سمت دکمه هایی لباسم برد و شروع کرد به بستن دکمه هایی که باز بود سرشو بالا گرفت
دماغش مماس دماغم بود نمیدونم چرا نتونستم خودمو کنترل کنم سرشو با دستام بالا آوردم هرچی نباشه من نامزدشم لبامو گذاشتم رویی لباش دستاش رویی لباسم ول شدش بعد چندین ثانیه ازش دور شدم
ساکورا:اهم چیزه بیا بریم دیگه
خندیدم مثلا میخواد بپیچونه
من:باشه بریم دیگه
۵.۱k
۱۷ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.