MY FAVORITE ENEMY
"MY FAVORITE ENEMY"
GHAPTER:1
PART:۱۷
"ویو جنا"
انگار من جایه خالی بود کنار این میشستم..
من نمی تونم خودم و کنتررل کنم اگه دوباره بخواد اینجوری کرم بریزه.
پس دیگه تا میتونم ازش دور میشم..
ساعت و کوک کردم و خوابیدم.
"۰۶:۰۰"
از خواب بیدار شدم..
لباس عوض کردم و با ورداشتن وسایل لازم رفتم سمت سالن ورزش و
۲۰ دقیقه اول و دویدم.
ولی نه مثل همیشه بلکه با سرعت و تمرکز بیشتر..
و بعد ورزشایه کوچیک دیگه
و وقتی ساعت ۷ شد بدون معطلی برگشتم اتاقم تا یه وقت با یه روانی مواجه نشم..
دوش گرفتم و یونیفرم پوشیدم..
اولین کلاس امروز تو همون سال ورزشه..
و قراره مبارزه کنیم..
یوری رفته سمت سالن..
و من بعدش راشتم میرفتم.
وقتی پام و داخل غذا خوری گزاشتم انگار همه عجیب نگام می کردن.
صبحونه رو گرفتم و سمت یه میز کاملا خلوت رفتم که یه وقت نزنه غذامو بپاچونه کف سالن..
سینیه کسی رو میز گزاشته شد و بعد یوری نشست کنارم..
یوری: صبح بخیر دختر دیوونه..
جتا: صبح بخیر،دختر دیوونه چیه؟
یوری: همع دارن راجب دیوونه بازیه دیشبت حرف میزنن،باورشون نمیشه با جئون جونگکوک این کارو کرده باشی..
جنا: وایسا کی؟
یوری:جونگکوک..همونی که غذاتو ریخت زمین....همه میگن شانس اوردی معاون امد..
جنا: شانس چی؟؟چیکار میخواست بکنه مثلا!!!؟کار خودش و تلافی کردم،مگه طلبکاره؟
یوری: خب..جونگکوک اینجا خیلی معروفه،هم بخواطر خانوادش،بخواطر چهرش و حتی مبارز بودنش..همه میدونن به دونه شک اون یه شکار چی عالی میشه..
صداش اورده بود پایید مرموز حرف می زد.
جنا: خب به من چه!!؟،
یوری:با این حال بدون دلیل با یکی درگیر نمیشه..یا حتی الکی قلدری نمیکنه برایه ضعیف تر از خودش..
جنا: پس دیشب چه مرگش بود؟
یوری :بین بچه ها پخش شده که مرگ مادر جونگکوک بخواطر پدر توعه...برایه همین یجورای ازت بدش میاد..و همین طور درگیری قدیمی خانواده هاتون..
جنا:پدر من چرا باید مادر اون و بکشه؟؟
یوری: نمیدونم،ولی پدر مادر تو و مادر جونگکوگ تو یه روز فوت شدن.
چه جالب یوری چییزایی میدونه که من حتی شایعشم نمیدونم.
یوری:میگن که بعد مرگ مادرت مادر اونم مرده و پدرتم مرده..
جنا: این منطقی نیست...پدر و مادر من همزمان با هم فوت شدن..این اصلا منطقی نیست
یوری :منم دقیق نمیدونم چی شده از بقیه شنیدم
جنا: همش شایعست توجه نکن
GHAPTER:1
PART:۱۷
"ویو جنا"
انگار من جایه خالی بود کنار این میشستم..
من نمی تونم خودم و کنتررل کنم اگه دوباره بخواد اینجوری کرم بریزه.
پس دیگه تا میتونم ازش دور میشم..
ساعت و کوک کردم و خوابیدم.
"۰۶:۰۰"
از خواب بیدار شدم..
لباس عوض کردم و با ورداشتن وسایل لازم رفتم سمت سالن ورزش و
۲۰ دقیقه اول و دویدم.
ولی نه مثل همیشه بلکه با سرعت و تمرکز بیشتر..
و بعد ورزشایه کوچیک دیگه
و وقتی ساعت ۷ شد بدون معطلی برگشتم اتاقم تا یه وقت با یه روانی مواجه نشم..
دوش گرفتم و یونیفرم پوشیدم..
اولین کلاس امروز تو همون سال ورزشه..
و قراره مبارزه کنیم..
یوری رفته سمت سالن..
و من بعدش راشتم میرفتم.
وقتی پام و داخل غذا خوری گزاشتم انگار همه عجیب نگام می کردن.
صبحونه رو گرفتم و سمت یه میز کاملا خلوت رفتم که یه وقت نزنه غذامو بپاچونه کف سالن..
سینیه کسی رو میز گزاشته شد و بعد یوری نشست کنارم..
یوری: صبح بخیر دختر دیوونه..
جتا: صبح بخیر،دختر دیوونه چیه؟
یوری: همع دارن راجب دیوونه بازیه دیشبت حرف میزنن،باورشون نمیشه با جئون جونگکوک این کارو کرده باشی..
جنا: وایسا کی؟
یوری:جونگکوک..همونی که غذاتو ریخت زمین....همه میگن شانس اوردی معاون امد..
جنا: شانس چی؟؟چیکار میخواست بکنه مثلا!!!؟کار خودش و تلافی کردم،مگه طلبکاره؟
یوری: خب..جونگکوک اینجا خیلی معروفه،هم بخواطر خانوادش،بخواطر چهرش و حتی مبارز بودنش..همه میدونن به دونه شک اون یه شکار چی عالی میشه..
صداش اورده بود پایید مرموز حرف می زد.
جنا: خب به من چه!!؟،
یوری:با این حال بدون دلیل با یکی درگیر نمیشه..یا حتی الکی قلدری نمیکنه برایه ضعیف تر از خودش..
جنا: پس دیشب چه مرگش بود؟
یوری :بین بچه ها پخش شده که مرگ مادر جونگکوک بخواطر پدر توعه...برایه همین یجورای ازت بدش میاد..و همین طور درگیری قدیمی خانواده هاتون..
جنا:پدر من چرا باید مادر اون و بکشه؟؟
یوری: نمیدونم،ولی پدر مادر تو و مادر جونگکوگ تو یه روز فوت شدن.
چه جالب یوری چییزایی میدونه که من حتی شایعشم نمیدونم.
یوری:میگن که بعد مرگ مادرت مادر اونم مرده و پدرتم مرده..
جنا: این منطقی نیست...پدر و مادر من همزمان با هم فوت شدن..این اصلا منطقی نیست
یوری :منم دقیق نمیدونم چی شده از بقیه شنیدم
جنا: همش شایعست توجه نکن
- ۱۵.۴k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط