سایه
#سایه
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part22
ویو ‹لیان›
دیگه نمیتونم دست رو دست بزاریم سوجونگ کجایی
سوجونگ:اینجام قربان
لیان:مدارک و هر کوفت و زهرماری که لازمه آماده کن
شرکت و میدم بهشون
سوجونگ:اما...مطمعنین قربان؟
دخترتون که هرگز با شما زندگی نمیکنه
پس چرا..
لیان:‹داد زدم›برام مهم نیستتتت اون دخترمه میفهمی؟بزارم بمونه دست اون دوتا حیوون؟
سوجونگ:تا یک ساعت دیگه همه چی و آماده میکنم قربان تعظیم کردم و رفتم بیرون
تنها جایی که دور از آدم بود پشتبوم عمارته
رفتم بالا و گوشیمو از تو جیبم در اووردم و شماره یونگی و گرفتم
یونگی:میشنوم
سوجونگ:قربان تبریک میگم
تا یک یا دو ساعت دیگه لیان میاد البته برای تسلیم..
یونگی:خودکار و انداختم روی میز و بلند شدم
درست حرف بزن ببینم چی میگی
سوجونگ:قربان میاد تا همه چی و بهتون بده تا دخترشو پس بگیره
یونگی:زدم زیر خنده..
یه شیرینی خوب پیشم داری سوجونگ
گوشی و غط کردم
کتمو برداشتم و از شرکت رفتم بیرون
___
لینو:دیدم سوجونگ رفته پشت بوم
طبق معمول با فضولی رفتم پشت سرش..
.
.
.
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part22
ویو ‹لیان›
دیگه نمیتونم دست رو دست بزاریم سوجونگ کجایی
سوجونگ:اینجام قربان
لیان:مدارک و هر کوفت و زهرماری که لازمه آماده کن
شرکت و میدم بهشون
سوجونگ:اما...مطمعنین قربان؟
دخترتون که هرگز با شما زندگی نمیکنه
پس چرا..
لیان:‹داد زدم›برام مهم نیستتتت اون دخترمه میفهمی؟بزارم بمونه دست اون دوتا حیوون؟
سوجونگ:تا یک ساعت دیگه همه چی و آماده میکنم قربان تعظیم کردم و رفتم بیرون
تنها جایی که دور از آدم بود پشتبوم عمارته
رفتم بالا و گوشیمو از تو جیبم در اووردم و شماره یونگی و گرفتم
یونگی:میشنوم
سوجونگ:قربان تبریک میگم
تا یک یا دو ساعت دیگه لیان میاد البته برای تسلیم..
یونگی:خودکار و انداختم روی میز و بلند شدم
درست حرف بزن ببینم چی میگی
سوجونگ:قربان میاد تا همه چی و بهتون بده تا دخترشو پس بگیره
یونگی:زدم زیر خنده..
یه شیرینی خوب پیشم داری سوجونگ
گوشی و غط کردم
کتمو برداشتم و از شرکت رفتم بیرون
___
لینو:دیدم سوجونگ رفته پشت بوم
طبق معمول با فضولی رفتم پشت سرش..
.
.
.
۴.۵k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.