سایه
#سایه
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part23
ویو ‹جیمین›
وقتی رسیدم بیمارستان با آشفتگی و ترس
دوییدم سمت پذیرش
خانم...خانممم ببینم کسی تو این خرابشده
نیستتتتتت؟
پرستار:آروم باشین آقا اینجا بیمارستانه
جیمین:دستمو کشیدم توی موهام
ب.بیمار تصادفی که چند دقیقه پیش اووردنش کجاست
پرستار:همونطور که چک میکردم گفتم
آقای مینیون..
جیمین:ارههه آره خودشه کجاست
پرستار:بردنشون اتاق عمل
جیمین:اتاق ع..عم.عمل؟اونجا براچیی
پرستار:من اطلاعی ندارم اقا
میتونید تو راهرو طبقه بالا منتظر باشین تا عملشون تموم بشه
جیمین:دوییدم سمت راه پله پله هارو
دوتایکی بالا میرفتم و رسیدم خودمو انداختم
روی صندلی ها و سرمو بین دستام گرفتم
پامو محکم میکوبیدم زمین و با استرس
ناخونامو میجوییدم
_
تقریبا بعد از سه ساعت در اتاق عمل باز شد
سریع دوییدم سمت دکتر
آقای دکتر..آقای پارککک
پارک:جیمین چطوری پسر
جیمین:بغلش کردم و جلوی اشکامو گرفتم..
حالش چطوره؟
پارک:یاا گریه نکن پسر یونگی حالش خوبه
خوشبختانه تصادف اونقدرا شدید نبوده
دستش شکسته و کمرش یکم آسیب دیده
بدنش کوفته شده همین
جیمین:ه..همین؟
آقای پارک اینا کمهه
پارک:خندیدم و همونطور که دستکشامو در
میووردم سمت اتاقم هدایتش کردم
پارک:برو خدارو شکر کن بلایی سر کمر و
گردنش نیومده
جیمین:دستمو روی صورتم کشیدم..
الان کجاست؟
کی بهوش میاد مطمعنین حالش خوبه؟
پارک:نه باورم نمیشه تو همون جیمین قبلی ای
عین این دخترایی شدی که نامزدشون رو تخت بیمارستانه جیمین آروم باش گفتم حالش خوبه
الآنم بردنش بخش..
یکی دو ساعت دیگه بهوش میاد
جیمین:محکم بغلش کردم
ممنونم ازتون آقای پارک و با لبخند از اتاق دوییدم بیرون سمت بخش
بعد از پیدا کردن یونگی رفتم پیشش نشستم روی صندلی
دستشو گرفتم هرکسی که باعث و بانی اینجا بودنته رو از روی زمین محو میکنم یونگیا
قطره اشکی که اومد روی گونم و پاک کردم..
نفس آسوده ای کشیدم و بلند شدم تا برم دنبال ا.ت
_
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part23
ویو ‹جیمین›
وقتی رسیدم بیمارستان با آشفتگی و ترس
دوییدم سمت پذیرش
خانم...خانممم ببینم کسی تو این خرابشده
نیستتتتتت؟
پرستار:آروم باشین آقا اینجا بیمارستانه
جیمین:دستمو کشیدم توی موهام
ب.بیمار تصادفی که چند دقیقه پیش اووردنش کجاست
پرستار:همونطور که چک میکردم گفتم
آقای مینیون..
جیمین:ارههه آره خودشه کجاست
پرستار:بردنشون اتاق عمل
جیمین:اتاق ع..عم.عمل؟اونجا براچیی
پرستار:من اطلاعی ندارم اقا
میتونید تو راهرو طبقه بالا منتظر باشین تا عملشون تموم بشه
جیمین:دوییدم سمت راه پله پله هارو
دوتایکی بالا میرفتم و رسیدم خودمو انداختم
روی صندلی ها و سرمو بین دستام گرفتم
پامو محکم میکوبیدم زمین و با استرس
ناخونامو میجوییدم
_
تقریبا بعد از سه ساعت در اتاق عمل باز شد
سریع دوییدم سمت دکتر
آقای دکتر..آقای پارککک
پارک:جیمین چطوری پسر
جیمین:بغلش کردم و جلوی اشکامو گرفتم..
حالش چطوره؟
پارک:یاا گریه نکن پسر یونگی حالش خوبه
خوشبختانه تصادف اونقدرا شدید نبوده
دستش شکسته و کمرش یکم آسیب دیده
بدنش کوفته شده همین
جیمین:ه..همین؟
آقای پارک اینا کمهه
پارک:خندیدم و همونطور که دستکشامو در
میووردم سمت اتاقم هدایتش کردم
پارک:برو خدارو شکر کن بلایی سر کمر و
گردنش نیومده
جیمین:دستمو روی صورتم کشیدم..
الان کجاست؟
کی بهوش میاد مطمعنین حالش خوبه؟
پارک:نه باورم نمیشه تو همون جیمین قبلی ای
عین این دخترایی شدی که نامزدشون رو تخت بیمارستانه جیمین آروم باش گفتم حالش خوبه
الآنم بردنش بخش..
یکی دو ساعت دیگه بهوش میاد
جیمین:محکم بغلش کردم
ممنونم ازتون آقای پارک و با لبخند از اتاق دوییدم بیرون سمت بخش
بعد از پیدا کردن یونگی رفتم پیشش نشستم روی صندلی
دستشو گرفتم هرکسی که باعث و بانی اینجا بودنته رو از روی زمین محو میکنم یونگیا
قطره اشکی که اومد روی گونم و پاک کردم..
نفس آسوده ای کشیدم و بلند شدم تا برم دنبال ا.ت
_
۵.۴k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.