بی رحم
#بی_رحم
part 45
_ واقعا برات مهمه الا حال من چطوره
_سوالم رو با سوال جواب نده بهم بگو حالت خوبه یا نه
با این حرف جیمین یوری تک خنده ای از سر اعصبانیت زد و رو به جیمین کرد و گفت : بلاخره به هدفت رسیدی ....ازار دادنم زجر دادنم کاری که هر روز ارزوی مرگ کنم
میدونی چی از درد تبر بیشتر درد داره ... زخم زبون میدونی هر دفعه با اون حرفا چقدر اذیت میشم هر دفعه به بدترین شکل قلبمو میشکونی طوری که هر دفعه صدای شکستنش رو میشنوم
اصلا میدونی اون کلمات چقدر درد دارن میدونی هر دفعه شنیدن اون کلمات اونم از طرف فردی نثل تو چقدر برام درد دارهد
قطرات اشک یکی یکی از چشمام سرازیر میشدن حرفی از جیمین نشنیدم و دوباره ادامه دادم
میدونی چیه حالم بده از اونیم که فکرش رو کنی حالم بدتره تا کی میخوای منو به اجبار پیش خودت نگه داری و اینطوری ازارم بدی پارک جیمین
کی میخوای اینو بفهمی ...رابطه ی من و تو پنح سال پیش تموم شد و قرارم نیست دوباره درست بشه خودمونم بخوایم نمیشه همونطور که چند سال پیش جلوش رو گرفتن باز میگیرن
_ساکت شو یوری
قرار نیست با این حرفات به جایی برسی پس بس کن
بعدشم امروز به اندازه ی کافی اعصبی هستم پس بیشتر از این اعصبیم نکن ... کاری نکن کل اعصبانیتم رو سر تو خالی کنم
حرفای یوری بدجور جیمین رو اعصبی کرده بود یوری که متوجه ی اعصبانیت جیمین شده بود کمی ازش فاصله گرفت اروم اشکاشو با دستاش پاک کرد و گفت : میخوای همین طور ساکت بمونی ...
انگار از حرفام بدجور اعصبی و ناراحت بود اما مگه حرفام دروغ بود
وقتی یاد حرفای پنج سال پیش خودم و جیمین میوفتادم اصافه وجدان میگرفتم منم اون روز حرفای بدی بهش زده بودم.... بی خیال اتفاقات امروز شدم جیمین تقصیری نداشت فقط شده بود بازیچه ی دست پدرش
یکم بهش نزدیک تر شدم و دستمو نوازش وار روی دستش گذاشتم و گفتم : ببخشید زیاده روی کردم نباید اون حرفا رو میزدم
جیمین دستشو از زیر دستم بیرون کشید و اینبار بر خلاف دفعه ی قبل لحن سرد تری گرفت : مشکلی نیست... ولی امید وارم برای این حالت دلیل خوبی داشته باشی
بعدم همیونطور که داشت از روی تخت بلند میشد نگاه کوتاهی بهم انداخت و گفت : در ضمن زیادم گریه نکن بدم میاد از این دخترای لوس
بعد از این حرفش با قدمایی از اتاق خارج شد
می شد گفت هیچ کدومشون حال خوبی نداشتن جیمین بخاطر اون اتفاق و کلاه برداری که سرش اومده بود بدجور اعصبی بود
و حرفای چند دقیقه پیش یوری بیشتر اعصبیش میکرد میشد گفت اون هنوز به یوری علاقه داره شاید مثل گذشته اونقدرا قوی نباشه
اما نمی تونست خودش رو گول بزنه
البته اون از ابراز اون علاقه میترسید از اینکه علاقش نسبت به اون میترسید پس سعی کرده بود اون علاقه رو توی وجودش خنصی کنه اونم با هر روشی اما ایا موفق به این کار میشد
part 45
_ واقعا برات مهمه الا حال من چطوره
_سوالم رو با سوال جواب نده بهم بگو حالت خوبه یا نه
با این حرف جیمین یوری تک خنده ای از سر اعصبانیت زد و رو به جیمین کرد و گفت : بلاخره به هدفت رسیدی ....ازار دادنم زجر دادنم کاری که هر روز ارزوی مرگ کنم
میدونی چی از درد تبر بیشتر درد داره ... زخم زبون میدونی هر دفعه با اون حرفا چقدر اذیت میشم هر دفعه به بدترین شکل قلبمو میشکونی طوری که هر دفعه صدای شکستنش رو میشنوم
اصلا میدونی اون کلمات چقدر درد دارن میدونی هر دفعه شنیدن اون کلمات اونم از طرف فردی نثل تو چقدر برام درد دارهد
قطرات اشک یکی یکی از چشمام سرازیر میشدن حرفی از جیمین نشنیدم و دوباره ادامه دادم
میدونی چیه حالم بده از اونیم که فکرش رو کنی حالم بدتره تا کی میخوای منو به اجبار پیش خودت نگه داری و اینطوری ازارم بدی پارک جیمین
کی میخوای اینو بفهمی ...رابطه ی من و تو پنح سال پیش تموم شد و قرارم نیست دوباره درست بشه خودمونم بخوایم نمیشه همونطور که چند سال پیش جلوش رو گرفتن باز میگیرن
_ساکت شو یوری
قرار نیست با این حرفات به جایی برسی پس بس کن
بعدشم امروز به اندازه ی کافی اعصبی هستم پس بیشتر از این اعصبیم نکن ... کاری نکن کل اعصبانیتم رو سر تو خالی کنم
حرفای یوری بدجور جیمین رو اعصبی کرده بود یوری که متوجه ی اعصبانیت جیمین شده بود کمی ازش فاصله گرفت اروم اشکاشو با دستاش پاک کرد و گفت : میخوای همین طور ساکت بمونی ...
انگار از حرفام بدجور اعصبی و ناراحت بود اما مگه حرفام دروغ بود
وقتی یاد حرفای پنج سال پیش خودم و جیمین میوفتادم اصافه وجدان میگرفتم منم اون روز حرفای بدی بهش زده بودم.... بی خیال اتفاقات امروز شدم جیمین تقصیری نداشت فقط شده بود بازیچه ی دست پدرش
یکم بهش نزدیک تر شدم و دستمو نوازش وار روی دستش گذاشتم و گفتم : ببخشید زیاده روی کردم نباید اون حرفا رو میزدم
جیمین دستشو از زیر دستم بیرون کشید و اینبار بر خلاف دفعه ی قبل لحن سرد تری گرفت : مشکلی نیست... ولی امید وارم برای این حالت دلیل خوبی داشته باشی
بعدم همیونطور که داشت از روی تخت بلند میشد نگاه کوتاهی بهم انداخت و گفت : در ضمن زیادم گریه نکن بدم میاد از این دخترای لوس
بعد از این حرفش با قدمایی از اتاق خارج شد
می شد گفت هیچ کدومشون حال خوبی نداشتن جیمین بخاطر اون اتفاق و کلاه برداری که سرش اومده بود بدجور اعصبی بود
و حرفای چند دقیقه پیش یوری بیشتر اعصبیش میکرد میشد گفت اون هنوز به یوری علاقه داره شاید مثل گذشته اونقدرا قوی نباشه
اما نمی تونست خودش رو گول بزنه
البته اون از ابراز اون علاقه میترسید از اینکه علاقش نسبت به اون میترسید پس سعی کرده بود اون علاقه رو توی وجودش خنصی کنه اونم با هر روشی اما ایا موفق به این کار میشد
۱۱.۲k
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.