اربابکیم

#ارباب_کیم♣️

#پارت_44

+آها پس از اون دختر عمو های سلیطه هستش.

ــ یجورایی آره.
خب من دیگه میرم اتاق کارم یه چیزایی رو باید چک کنم.

+باشه برو
تهیونگ برای خونه خدمتکار نگرفته بود برای امنیت بیشتر.
خودش که دست به سیاه سفید نمی‌زد.
یا من غذا درست میکنم یا جین.
رفتم روی کاناپه نشستم وسرمو کردم تو گوشی اینقدر سرگرم گوشی بودم که زمان از دستم در رفت.
بلند شدم و آشپزخانه شروع کردم به پختن غذا.
غذا کم کم آخرای پختش بود که در عمارت باز شد جین ما قیافه ای گرفته وارد عمارت شد و بعد اومد داخل آشپز خونه و روی صندلی نشست.

+خوبی چیزی شده؟

£ اصلا از کارای تهیونگ سر در نمیارم.

+مگه چی شده؟

£ اون چرا باید به عمم اجازه بده که فرداشب بیان اینجا.

ــ نمی‌تونستم که بهشون بگم نه.

£تو خوب اونارو می‌شناسی تا بین تو وا/ت فاصله نندازن و دختر خودشونو بهت ندن ول کن نیستن.

ــ حالا که شده.

£ تو ندیدی با بورام چیکار کردن(از آشپزخونه رفت بیرون)

+بورام کیه؟

ــ یکی از دوستای دبیرستان جین بود بعد یه مدت که جین بهش علاقه مند شد بهش اعتراف کرد اوایل نامزدیشون بود که عمم کلی حرف درباره اینکه جین اونو دوست ندارم بهش گفت.

+بعدش چی شد؟

ــ بورام هم چون فکر کرد جین دختر عمه شو دوست داره خودکشی کرد.

+الان بورام مرده؟

ــ آره
غذا امادس؟

+آمادس فقط برو جین رو صدا کن بیاد.

ــ باشه

+دیگه بعد از غذا هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد تا فردای اون روز.

ادامه دارد...................♣️
دیدگاه ها (۰)

#ارباب_کیم ♣️#پارت_45 +حدود چند دقیقه دیگه عمه تهیونگ و جین ...

#ارباب_کیم ♣️#پارت_46 ــ میشه بری بیرونیونا:آخه+نمی‌خواد باه...

#ارباب_کیم ♣️#پارت_43 ــ اینطوریه؟+آرهاولش تعجب کردم دیگه چی...

#ارباب_کیم ♣️#پارت_42 بعد از چند مین بلند شدم و پیاده به سمت...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

_last night, most recognition_

_last night, most recognition_

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط