اربابکیم
#ارباب_کیم ♣️
#پارت_43
ــ اینطوریه؟
+آره
اولش تعجب کردم دیگه چیزی نگفت و بعد از چند مین شروع کرد به قلقلک دادنم.
+نکن نکن لطفاً
ــ دیگه بامن قهر میکنی؟
+نه نه فقط ولم کن.
ــ حالا دختر خوبی شدی.
+روتخت نشستم و چشامو مالیدم.
راستی مگه امروز نباید بریم شرکت.
ــ نه
کارای شرکت امروز کم بود سپردمش به جین.
+آها
از رو تخت بلند شدم و رفتم سرویس و کارهای لازم رو انجام دادم.
ــ گشنمه
+خب
ــ برام صبحونه درست کن.
+باشه بیا بریم پایین.
تهیونگ رو میز نشست و من شروع کردم به درست کردن پنکیک.
ــ خیلی خوشمزس.
+اهوم
تهیونگ داشت صبحونه میخورد به این فکر کردم که کسی که اون نامه هارو داده چه قصدی داره.
ــ ا/ت
+هوم
ــ چیزی شده
+نه
ــ راستی ا/ت عمم اینا قراره فرداشب بیان اینجا.
+تو کی تا حالا عمه داشتی به من نگفتی.
ــ زیاد باهاشون صمیمی نیستم مخصوصا با دخترش.
+دختر دارن؟
ــ آره هم سن و سال تو هست.
فقط یچیزی نمیدونن ما با هم ازدواج کردیم.
نکته:«ا/ت و تهیونگ توی اون یه سالی که گذشت باهم ازدواج کردن.»
ادامه دارد...............♣️
#پارت_43
ــ اینطوریه؟
+آره
اولش تعجب کردم دیگه چیزی نگفت و بعد از چند مین شروع کرد به قلقلک دادنم.
+نکن نکن لطفاً
ــ دیگه بامن قهر میکنی؟
+نه نه فقط ولم کن.
ــ حالا دختر خوبی شدی.
+روتخت نشستم و چشامو مالیدم.
راستی مگه امروز نباید بریم شرکت.
ــ نه
کارای شرکت امروز کم بود سپردمش به جین.
+آها
از رو تخت بلند شدم و رفتم سرویس و کارهای لازم رو انجام دادم.
ــ گشنمه
+خب
ــ برام صبحونه درست کن.
+باشه بیا بریم پایین.
تهیونگ رو میز نشست و من شروع کردم به درست کردن پنکیک.
ــ خیلی خوشمزس.
+اهوم
تهیونگ داشت صبحونه میخورد به این فکر کردم که کسی که اون نامه هارو داده چه قصدی داره.
ــ ا/ت
+هوم
ــ چیزی شده
+نه
ــ راستی ا/ت عمم اینا قراره فرداشب بیان اینجا.
+تو کی تا حالا عمه داشتی به من نگفتی.
ــ زیاد باهاشون صمیمی نیستم مخصوصا با دخترش.
+دختر دارن؟
ــ آره هم سن و سال تو هست.
فقط یچیزی نمیدونن ما با هم ازدواج کردیم.
نکته:«ا/ت و تهیونگ توی اون یه سالی که گذشت باهم ازدواج کردن.»
ادامه دارد...............♣️
- ۴.۶k
- ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط