اسم رمان:عاشق برادر دوستم شدم
اسم رمان:عاشق برادر دوستم شدم
پارت:11
به سمت اتاق رفتم در کمد رو باز کردم همش سفید و طوسی بود هوفف
لباس ساده اما زیبا پوشیدم رفتم پایین پیش میا
هه سو: امادس
میا:اره عزیزم
شربت رو از میا گرفتم و سمت اتاق ارباب خشن رفتم تقه ای به در زدم
تهیونگ:بیا داخل
هه سو: سلام ارباب براتون شربت اوردم
تهیونگ:ممنون میتونی بری
هه سو: البته
از اتاقش اومدم بیرون با پوزخند رفتم سمت پله ها سانی اومد نزدیکم
هه سو: داری چی کار میکنی
سانی:قراره بمیری(خنده)
هه سو: چی نههه (جیغ)
از پله ها پرتم کرد پایین
هه سو: عوضی
(جونگ کوک)
با صدای جیغ خیلی بلندی هر سه نفرمون دویدیم بیرون یه دختر خیلی عملی با 100 کیلو ارایش جلوی پله وایستاده بود تهیونگ با دیدنش رفت سمتش
تهیونگ:حالت خوبه عزیزم
سانی:اره خوبم
چشمم به هه سو خورد از پله ها افتاده بود پایین سریع رفتم سمتش
جونگ کوک: هه سو بیدار شو، جیمین زنگ بزن دکتر
جیمین:اوکی تو فعلا به هوشش بیار
براید استایل بغلش کردم
جونگ کوک: اتاقش کجاست، میا(داد)
میا:چی شد... (جیغ)
جونگ کوک: اتاقش کجاست
میا:ان....انتهای راه رو اخرین اتاق(گریه)
سریع رفتم داخل اتاق گذاشتمش رو تخت
جونگ کوک:جیمین پس دکتر چی شد (داد)
جیمین:اومد، بفرمایید
دکتر هان: برید بیرون
میا:میشه من بمونم(گریه)
دکتر هان:بجز میا همه برید بیرون
(نیم ساعت بعد)
جونگ کوک: چی شد دکتر
دکتر هان: سرش ضربه بدی خورده متاسفانه احتمال فراموشی زیاده براش قرص و امپول نوشتم زمان هر کدومشون رو نوشتم به موقع انجام بشه
جونگ کوک:ممنون، جیمین
جیمین: اوکی از این طرف دکتر
میا: جونگ کوک ازت ممنونم اگه تو نبودی، اگه تو نبودی(گریه)
جونگ کوک: هیس هیچی نمی شد
میا:ازت خیلی ممنونم (گریه)
تهیونگ:اینجا چه خبر
#he_so
پارت:11
به سمت اتاق رفتم در کمد رو باز کردم همش سفید و طوسی بود هوفف
لباس ساده اما زیبا پوشیدم رفتم پایین پیش میا
هه سو: امادس
میا:اره عزیزم
شربت رو از میا گرفتم و سمت اتاق ارباب خشن رفتم تقه ای به در زدم
تهیونگ:بیا داخل
هه سو: سلام ارباب براتون شربت اوردم
تهیونگ:ممنون میتونی بری
هه سو: البته
از اتاقش اومدم بیرون با پوزخند رفتم سمت پله ها سانی اومد نزدیکم
هه سو: داری چی کار میکنی
سانی:قراره بمیری(خنده)
هه سو: چی نههه (جیغ)
از پله ها پرتم کرد پایین
هه سو: عوضی
(جونگ کوک)
با صدای جیغ خیلی بلندی هر سه نفرمون دویدیم بیرون یه دختر خیلی عملی با 100 کیلو ارایش جلوی پله وایستاده بود تهیونگ با دیدنش رفت سمتش
تهیونگ:حالت خوبه عزیزم
سانی:اره خوبم
چشمم به هه سو خورد از پله ها افتاده بود پایین سریع رفتم سمتش
جونگ کوک: هه سو بیدار شو، جیمین زنگ بزن دکتر
جیمین:اوکی تو فعلا به هوشش بیار
براید استایل بغلش کردم
جونگ کوک: اتاقش کجاست، میا(داد)
میا:چی شد... (جیغ)
جونگ کوک: اتاقش کجاست
میا:ان....انتهای راه رو اخرین اتاق(گریه)
سریع رفتم داخل اتاق گذاشتمش رو تخت
جونگ کوک:جیمین پس دکتر چی شد (داد)
جیمین:اومد، بفرمایید
دکتر هان: برید بیرون
میا:میشه من بمونم(گریه)
دکتر هان:بجز میا همه برید بیرون
(نیم ساعت بعد)
جونگ کوک: چی شد دکتر
دکتر هان: سرش ضربه بدی خورده متاسفانه احتمال فراموشی زیاده براش قرص و امپول نوشتم زمان هر کدومشون رو نوشتم به موقع انجام بشه
جونگ کوک:ممنون، جیمین
جیمین: اوکی از این طرف دکتر
میا: جونگ کوک ازت ممنونم اگه تو نبودی، اگه تو نبودی(گریه)
جونگ کوک: هیس هیچی نمی شد
میا:ازت خیلی ممنونم (گریه)
تهیونگ:اینجا چه خبر
#he_so
۱۸.۱k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.